کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عجول پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عجول
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] 'ajul شتابنده؛ کسی که با سرعت و شتاب کاری انجام میدهد.
-
جستوجو در متن
-
شتاب زده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) šetābzade عجول؛ تند؛ باشتاب؛ ویژگی کسی که باشتاب و عجله کاری انجام میدهد؛ شتابآلود؛ شتابخورده؛ شتابکار.
-
شپ شپ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم صوت) ‹شپشاپ، شپاشاپ› [قدیمی] šapšap ۱. صدای برخورد پیکان تیر که پیاپی انداخته شود.۲. (صفت، قید) مضطرب؛ عجول: ◻︎ عاشقان را وقت شورش شپشپ و ابله مبین / کوه جودی عاجز آید پیش ایشان از ثبات (مولوی۲: ۱۴۲).
-
طلب کار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی. فارسی] talabkār ۱. کسی که پول یا کالایی از کسی طلب دارد؛ بستانکار.۲. [قدیمی] خواهان؛ خواستار: ◻︎ طلبکار باید صبور و حمول / که نشنیدهام کیمیاگر عجول (سعدی۱: ۱۰۵)، ◻︎ کهومه طلبکار عمرند و بس / کسی را به مردن نیاید هوس (امیرخسرو: ...