کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عامل 1 پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
عوامل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ عامِلَة و عامل] 'avāmel = عامل
-
عامله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی: عاملَة، مؤنثِ عامل، جمع: عوامل] 'āmele = عامل
-
مباشر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] mobāšer عامل کاری؛ کارپرداز؛ کارگزار.
-
جعاله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: جَعالَة و جُعالة و جِعالة] [قدیمی] je(o)'āle اجرت عامل؛ حقالعمل؛ مزد.
-
ژن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: géne] (زیستشناسی) žen عامل انتقال صفات ارثی که بر روی کروموزوم قرار دارد.
-
اسپیروکت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: spirochète] (زیستشناسی) 'espiroket هر نوع باکتری مارپیچ یا فنرمانند بیماریزا مانندِ عامل سیفلیس.
-
فیبرینوژن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: fibrinogène] (زیستشناسی) fibrinožen پروتئین محلول خون که فیبرین از آن حاصل میشود و عامل انعقاد خون است.
-
اسیدآمینه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: acide aminé] (زیستشناسی) 'asid[']āmine نوعی اسید آلی که در بدن تولید میشود و عامل اصلی ساخت پروتئین است؛ آمینواسید.
-
ساعی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، جمع: سُعاة] sā'i ۱. سعیکننده؛ کوشنده؛ کوشا.۲. [قدیمی] عامل وصول باج و خراج؛ والی؛ عامل.۳. [قدیمی] برید؛ قاصد.۴. (اسم، صفت) [قدیمی] سخنچین.
-
کک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) kak حشرۀ کوچک و جهنده که از خون انسان و حیوان تغذیه میکند و عامل انتقال بعضی بیماریها است؛ کیک.
-
اتان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: éthane] (شیمی) 'etān گازی فرّار، بیرنگ، بیبو، و قابل اشتعال که به عنوان سوخت و نیز در بعضی از یخچالها به عنوان عامل سرمازا به کار میرود.
-
عمله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: عملَة، جمعِ عامل] 'amale ۱. = عامل۲. کارگر ساختمان. Δ در فارسی بهصورت مفرد استعمال میشود.۳. [قدیمی] کارکنان؛ کارگران.〈 عملهٴ طرب: [قدیمی] مطربان؛ خوانندگان و نوازندگان.
-
ویروس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: virus] (زیستشناسی) virus ۱. جاندار تکسلولی که در خارج از بدن موجودات زنده، هیچگونه علائم حیاتی از خود نشان نمیدهد و عامل بیماریهایی چون فلج اطفال، سرخک، و آنفولانزا است.۲. برنامهای کامپیوتری که باعث ایجاد اختلال در نرمافزار یا ...
-
کنتاکت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [فرانسوی: contact] kontākt ۱. [عامیانه، مجاز] برخورد؛ کشمکش.۲. (برق) عامل هدایت جریان در دوشاخه، کلید، سرپیچ، و مانند آن.۳. اتصالی.۴. (عکاسی) چاپ تصویر به روش تماس مستقیم فیلم با کاغذ حساس یا فیلم خام.۵. (عکاسی) تصویری که به این طریق تهیه ...
-
عنصر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: عناصر] 'onsor ۱. (شیمی) جسمی که قابل تجزیه و تقسیم به مواد دیگر نباشد، مانند آهن و طلا؛ جسم بسیط.۲. [مجاز] فرد؛ آدم.۳. آنچه در به وجود آمدن چیزی تٲثیر داشته باشد؛ عامل.۴. [قدیمی] هریک از چهار عنصر اربعه؛ آخشیج.۵. [قدیمی، مجاز] ا...