کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عام پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] 'ām سال.
-
عام
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: عامّ، مقابلِ خاص] 'ām[m] ۱. فراگیر.۲. (اسم) مردم کمسواد.۳. (اسم) همگان؛ همۀ مردم.
-
واژههای مشابه
-
عام المنفعه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: عامّالمنفعَة] 'ām[m]olmanfa'e ویژگی آنچه سودش به همۀ مردم میرسد؛ کاری یا چیزی که همۀ مردم از آن بهره میبرند.
-
واژههای همآوا
-
اعم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] 'a'am[m] شاملتر؛ فراگیرندهتر؛ همگانیتر.
-
جستوجو در متن
-
عامه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: عامَّة، مقابلِ خاصه، جمع: عوام] 'āmme = عامّ
-
اعوام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ عام] [قدیمی] 'a'vām = عام 'ām
-
مطرد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] motarred ۱. عام؛ شامل.۲. روان؛ جاری.
-
عامه پسند
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] ‹عامپسند› 'āmmepasand ویژگی آنچه همگان میپسندند؛ مقبول عام؛ مقبول عامه.
-
خاص
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: خاصّ] xās[s] ۱. [مقابلِ عام] ویژه؛ مخصوص.۲. برگزیده.۳. معین.۴. انحصاری.
-
اندیشمند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) 'andišmand ۱. آنکه بهصورت جدی و استدلالی در مورد موضوعهای عام مانند فلسفه، سیاست، یا علم بیندیشد.۲. (قید) نگران؛ ناراحت.
-
کشتار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [پهلوی: kōštār] koštār ۱. کشتن.۲. بسیارکشتن؛ قتل عام.۳. کشتن گاو و گوسفند در کشتارگاه؛ ذبح.
-
مرگامرگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) margāmarg بسیار مردن مردم بهواسطۀ قحطی یا شیوع یک بیماری واگیر مانند وبا و طاعون؛ مرگومیر؛ بلای عام؛ بیماری همگانی.