کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عالم زمین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
عالم آرا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [عربی. فارسی] ‹عالمآرای› [قدیمی] 'ālam[']ārā آرایندۀ عالم؛ آرایشدهندۀ عالم؛ جهانآرا.
-
عالم آشوب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی. فارسی] [قدیمی] 'ālam[']āšub ۱. برهمزنندۀ عالم.۲. [مجاز] آنکه مردم را فریفتۀ زیبایی خود میکند.
-
عالم افروز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی. فارسی] 'ālam[']afruz ۱. افروزندۀ عالم؛ روشنکنندۀ جهان: ◻︎ روزی و چه روز عالمافروز / روشن همه چشمی از چنان روز (نظامی۳: ۴۶۴).۲. [مجاز] خورشید.
-
عالم سوز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی. فارسی] 'ālamsuz ۱. جهانسوز؛ سوزندۀ جهان و جهانیان؛ ویرانکنندۀ عالم.۲. [مجاز] بسیار زیبا و فریبنده.
-
عالم گشا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی. فارسی] [قدیمی] 'ālamgošā جهانگشا؛ کشورگیر.
-
عالم گیر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی. فارسی] 'ālamgir آنچه همۀ جهان را فرامیگیرد؛ جهانگیر.
-
جستوجو در متن
-
زمین شناس
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) (زمینشناسی) za(e)minšenās عالم به علم زمینشناسی.
-
ناف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: nāf] ‹ناخ› nāf ۱. (زیستشناسی) سوراخ و گودی کوچک روی شکم که از بریدن بند ناف باقی میماند.۲. [مجاز] وسط و میان چیزی.〈 ناف ارض: [قدیمی، مجاز] = 〈 ناف عالم〈 ناف زمین (زنی): [قدیمی، مجاز] = 〈 ناف عالم〈 ناف عالم: [ق...
-
ادیم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] 'adim ۱. پوست دباغیشده؛ چرم: ◻︎ بر همه عالم همیتابد سهیل / جایی انبان میکند جایی ادیم (سعدی: ۱۵۷).۲. پوست.۳. [مجاز] روی چیزی؛ سطح: ◻︎ ادیم زمین سفرهٴ عام اوست / چه دشمن بر این خوان یغما چه دوست (سعدی۱: ۳۳).
-
برزخ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: بَرازِخ] barzax ۱. حائل و فاصله بین دو چیز.۲. عالم بین دنیا و آخرت؛ از هنگام مرگ تا روز قیامت.۳. [عامیانه، مجاز] تشویش؛ نگرانی؛ سردرگمی.۴. (جغرافیا) قطعۀ زمین باریکی میان دو دریا که دو قطعه خشکی وسیع را به یکدیگر متصل میکند.
-
اقلیم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از یونانی، جمع: اَقالیم] 'eqlim ۱. [مجاز] مملکت؛ کشور.۲. (جغرافیا) ناحیهای از کرۀ زمین که وضعیت آبوهوایی مشخصی داشته باشد.۳. (جغرافیا) وضعیت آبوهوایی هر ناحیه.۴. [قدیمی] (جغرافیا) هر یک از هفت قسمت خشکیهای عالم که طول بلندت...
-
بر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: برّ] bar[r] ۱. زمین خشک.۲. [مقابلِ بحر] بیابان؛ صحرا.۳. (جغرافیا) هریک از قطعات پنجگانۀ عالم (آسیا، اروپا، افریقا، امریکا، و اقیانوسیه)؛ قاره.〈 برّ جدید: قارههای امریکا، اقیانوسیه، و قطب جنوب.〈 برّ قدیم: قارههای آسیا، اروپا، ...
-
جهان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: gēhān] ‹جهن› jahān ۱. گیتی؛ دنیا؛ عالم؛ کیهان.۲. کرۀ زمین.۳. [مجاز] مردم دنیا.۴. [قدیمی، مجاز] حیات؛ زندگی: ◻︎ سیاوش چو گشت از جهان ناامید / بر او تیره شد روی روز سپید (فردوسی۱: ۴۰۲).〈 جهان سوم: (سیاسی) مجموع کشورهای درحالتوسعه. ...
-
بالا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) bālā ۱. [مقابلِ پایین] بخش بلند هر چیز؛ زَِبَر: بالای کمد.۲. جای بلند؛ پشته، تپه، مانند آن.۳. قسمتی از اتاق یا تالار که دور از در قرار دارد؛ صدر: بفرمایید بالا بنشینید.۴. (صفت) [عامیانه، مجاز] دارای مقام یا رتبۀ باارزشتر یا مهمتر.۵. (صفت) بهت...