کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عاقل عاقل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
عقلا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: عقلاء، جمعِ عاقل] 'oqalā = عاقل
-
لبیب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، جمع: الباء] [قدیمی] labib خردمند؛ عاقل.
-
اریب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] 'arib عاقل؛ خردمند؛ دانا.
-
بیدارمغز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] bidārmaqz عاقل؛ هوشیار؛ آگاه.
-
پردان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی] pordān بسیاردانا، عاقل، و هوشیار؛ بسیاردان.
-
بخرد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] bexrad باخرد؛ عاقل؛ هوشیار؛ خردمند؛ دانا.
-
خردمند
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: xratomand] xeradmand دارای خرد؛ عاقل؛ دانا؛ هوشیار.
-
زیرک
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) zirak زرنگ؛ باهوش؛ هوشیار؛ عاقل و دانا.
-
زیرکسار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] ziraksār زیرک؛ عاقل و دانا؛ باهوش؛ تیزهوش.
-
بافرهنگ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) bāfarhang ۱. باادب؛ ادبآموخته.۲. دانا؛ عاقل.
-
موقر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] movaqqar عاقل و باوقار؛ آزموده؛ خردمند؛ بزرگوار؛ آراسته.
-
دل آگاه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] del[']āgāh دانا و هوشیار؛ عاقل و دوراندیش.
-
پخته رای
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. مٲخوذ ازعربی] [قدیمی، مجاز] poxterāy ۱. باتجربه؛ آزموده.۲. عاقل.
-
ذوی العقول
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] ‹ذووالعقول› [قدیمی] zavel'oqul صاحبان عقل؛ مردمان عاقل؛ خردمندان.
-
صاحب تمیز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] sāhebtamiz عاقل؛ خردمند؛ آنکه بد و نیک را از هم تمیز بدهد.