کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عاري پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
عاری
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] 'āri ۱. برهنه؛ لخت.۲. بیبهره؛ بدونِ.
-
جستوجو در متن
-
استریل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فرانسوی: stérile] (پزشکی) 'est[e]ril ویژگی چیزی که با وسایل مخصوص میکروبهایش را کشته باشند؛ عاری از میکروب؛ ضدعفونی.
-
انسجام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'ensejām ۱. منظم شدن و با هم جور شدن.۲. روان بودن کلام و عاری بودن آن از تعقید و تکلف و تصنع.۳. مستحکم شدن؛ استوار شدن؛ استواری.
-
تجرید
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tajrid ۱. (تصوف) ترک کردن علایق و اغراض دنیوی و به طاعت و عبادت پرداختن.۲. [قدیمی] تنهایی.۳. [قدیمی] عاری شدن از قیود مادی.
-
تهک
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] tahak ۱. تهی؛ خالی؛ عاری.۲. برهنه؛ لخت: ◻︎ ای ز همه مردمی تهی و تهک / مردم نزدیک تو چرا پاید (ابوشکور: شاعران بیدیوان: ۸۵).
-
دانستن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [پهلوی: dānistan] dānestan ۱. دانایی و آگاهی داشتن.۲. گمان کردن؛ پنداشتن؛ به حساب آوردن: ◻︎ گر از پیوند او فخریت نبوَد / چنین دانم که هم عاری نباشد (انوری: ۸۲۰).۳. [قدیمی] تشخیص دادن: ◻︎ شب و روز در بحر سودا و سوز / ندانند زآشفتگی شب ز ر...