کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عاجز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عاجز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] 'ājez ۱. سست؛ ناتوان.۲. [مجاز] خسته؛ درمانده.۳. ویژگی کسی که عضوی از اعضای بدنش ناقص و معیوب باشد.〈 عاجز آمدن: (مصدر لازم) [قدیمی] = 〈 عاجز شدن: ◻︎ رشته تا یکتاست آن را زور زالی بگسلد / چون دوتا شد عاجز آید از گسستن زال زر ...
-
جستوجو در متن
-
عجزه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: عجزَة، جمعِ عاجز] 'ajaze = عاجز
-
مفلوک
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مٲخوذ از عربی] ‹مفلاک› mafluk فلکزده؛ بدبخت؛ بیچیز؛ عاجز.
-
عاجزنواز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی. فارسی] [قدیمی] 'ājeznavāz نوازندۀ عاجز؛ آنکه به ناتوانان کمک میکند.
-
عاجزی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عربی. فارسی] 'ājezi عاجز بودن؛ ناتوانی؛ درماندگی.
-
اعجاز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'e'jāz ۱. انجام دادن کاری که دیگران از آن عاجز باشند.۲. (اسم) معجزه.۳. [قدیمی] عاجز ساختن؛ ناتوان کردن.
-
کلیل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] kalil ۱. عاجز؛ درمانده.۲. کُند؛ سست.
-
ناتوانا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹ناتوان› [قدیمی] nātavānā ۱. ضعیف.۲. عاجز؛ درمانده.
-
درمانده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) darmānde بیچاره؛ ناتوان؛ عاجز.۲. فقیر؛ بیچیز.
-
معجز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] mo'jez ۱. معجزه.۲. (صفت) [قدیمی] عاجزکننده.
-
معجزه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: معجزَة] mo'jeze امر خارقالعاده از سوی پیامبران که دیگران از انجام مانند آن عاجز باشند.
-
استعجام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'este'jām ۱. عاجز شدن در سخن؛ ناتوان شدن در سخن گفتن.۲. فروماندن در پاسخ دادن به پرسش کسی.
-
فروماندن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [قدیمی، مجاز] forumāndan ۱. درماندن؛ بیچاره شدن.۲. خسته شدن.۳. ناتوان شدن؛ عاجز شدن.
-
فرومانده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] forumānde ۱. درمانده؛ بیچاره.۲. عاجز؛ ناتوان.۳. خسته.