کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ظفر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ظفر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] zafar پیروز شدن؛ غلبه.〈 ظفر شدن: (مصدر لازم) [قدیمی] = 〈 ظفر یافتن〈 ظفر یافتن: (مصدر لازم) پیروز شدن؛ دست یافتن به مراد؛ غلبه کردن.
-
ظفر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] zofor, ze(o)fr ناخن.
-
واژههای مشابه
-
لئیم ظفر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] la'imozofr ۱. پستناخن.۲. [مجاز] بدطینت؛ پستفطرت.۳. [مجاز] خسیس.
-
واژههای همآوا
-
زفر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: zafar] [قدیمی] zafar دهان: ◻︎ زبانش بهسان درختی سیاه / زفر باز کرده فگنده به راه (فردوسی: ۱/۲۳۲).
-
جستوجو در متن
-
اظفار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع ظِفر و ظُفر] [قدیمی] 'azfār = ظُِفر
-
پیروزگاری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [قدیمی] piruzgāri پیروزی؛ فتح؛ ظفر.
-
پیروزمندی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) piruzmandi ۱. کامیابی.۲. فتح؛ ظفر.
-
پیروزبهر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] piruzbahr ۱. با نصیب از فتح و ظفر؛ برخوردار از پیروزی.۲. کامیاب.
-
جرد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] jarad زخمی؛ زخمدار؛ مجروح: ◻︎ وحشی و سست و بدلگام و چموش / جرد و کُند و لَنگ و نابینا (ظفر همدانی: لغتنامه: جرد).
-
شاندن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹شانیدن› [قدیمی] šāndan شانه کردن؛ شانه زدن موی: ◻︎ جهان به آب وفا روی عهد میشوید / فلک به دست ظفر جعد ملک میشاند (انوری: ۱۴۴).
-
ویل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] veyl ۱. فتح و ظفر؛ پیروزی.۲. فرصت: ◻︎ لبت سیب بهشت و من محتاج / یافتن را همی نیابم ویل (رودکی: ۵۲۵).۳. پیشدستی و دست یافتن به چیزی.
-
سایه دار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) sāyedār آنچه دارای سایه باشد؛ هرچیزی که سایه بیندازد؛ سایهور؛ سایهافکن: ◻︎ صولتت باد سایهدار ظفر / دولتت باد دایگان ملوک (خاقانی: ۴۷۲).