کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ظرفیت 1 پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
فاراد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: farad] (فیزیک) fārād واحد اندازهگیری ظرفیت الکتریکی.
-
بی جنبه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] [عامیانه] bijambe فاقد ظرفیت و خویشتنداری در برابر حوادث.
-
گنجایش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) gonjāyeš ۱. ظرفیت؛ توانایی نگهداری چیزی در خود.۲. توانایی.۳. (اسم) (ریاضی) حجم.
-
والانس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: valence] (شیمی) vālāns تعداد الکترونهای یک اتم یا بنیان که میتوانند در واکنشهای شیمیایی شرکت کنند؛ ظرفیت.
-
گنجا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [قدیمی] gonjā گنجایش؛ ظرفیت؛ حجم؛ جاداد: ◻︎ روز آخر شد سبق فردا بُوَد / راز ما را روز کی گنجا بُوَد؟ (مولوی: ۵۸۷).
-
جنبه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: جنبَة] jambe ۱. جلوۀ خاصی از محتوای یک چیز.۲. موضع خاصی که از آن چیزی نمایان میشود، یا میتوان چیزی را دید.۳. [مجاز] توانایی یا قابلیت روحی برای تحمل چیزی؛ ظرفیت.
-
کشش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) ke(a)šeš ۱. [مجاز] جذابیت.۲. کشیدن؛ حمل کردن.۳. (اسم) (فیزیک) نیرویی که بهوسیلۀ جسم در حال کشیده شدن بر تکیهگاه خود وارد میشود.۴. [مجاز] تمایل عاطفی؛ گرایش.۵. [مجاز] ظرفیت پذیرش؛ تحمل.۶. امتداد دادن: کشش صدا.۷. [قدیمی، مجاز] تلاش.
-
دستور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: dastwar] dastur ۱. فرمان.۲. قاعده و قانون؛ آیین و روش.۳. اجازه؛ پروانه؛ رخصت: ◻︎ تن زجان و جان زتن مستور نیست / لیک کس را دید جان دستور نیست (مولوی: ۳۵).۴. (ادبی) علم بررسی ساختار زبان، نوع کلمات و جملهها، روابط، و ظرفیتهای آنها.۵. [...