کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ظرفیت را پیدا كرد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
پیچ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) pič ۱. قطعهای فلزی مانند میخ با دندههای مارپیچی که با پیچگوشتی یا آچار پیچانده و بازوبسته میشود.۲. قسمتی از معبر که با انحراف سیر مستقیم خود باعث تغییر مسیر معبر میشود.٣. قطعهای گَردان در برخی وسایل برقی برای خاموش و روشن کردن یا برخی تنظ...
-
بازیافتن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) bāzyāftan ۱. دوباره یافتن؛ پیدا کردن؛ چیز ازدسترفته را بهدست آوردن.۲. چیزی را بهآسانی و بیزحمت بهدست آوردن.
-
گنج یاب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) ganjyāb ۱. آن که گنج پیدا کند.۲. (اسم) دستگاهی که محل پنهان شدن گنج را مشخص میکند.
-
سیسرو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹سیسرک، سیسک، سیک، سیکک› (زیستشناسی) sisaru کرمی که در انبار گندم پیدا میشود و گندم را ضایع میکند.
-
چشم بندک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹چشمبندانک› če(a)šmbandak نوعی بازی دستهجمعی که در آن چشم کسی را میبندند و از او میخواهند چیزی را پیدا کند.
-
قایم باشک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از عربی؟. فارسی] ‹قایمشدنک، قایمموشک› qaye(a)mbāšak نوعی بازی کودکان که چشمهای یک نفر را میبندند و دیگران پنهان میشوند و او باید آنها را پیدا کند.
-
تحدید
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tahdid ۱. حد و کرانۀ چیزی را پیدا کردن؛ حدواندازه قرار دادن؛ حدواندازه معیّن کردن برای چیزی.۲. حدود زمینی را معیّن کردن.
-
آهن ربا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) 'āhanrobā جسمی که آهن و بعضی فلزات را به سوی خود جذب کند.〈 آهنربای الکتریکی: قطعۀ آهن یا فولادی که به سبب عبور الکتریسیته، خاصیت مغناطیسی پیدا میکند.
-
لشکرشکوف
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹لشکرشکاف› [قدیمی] laškaršekuf ۱. آنکه صف لشکریان دشمن را بشکافد؛ لشکرشکن.۲. [مجاز] دلاور: ◻︎ که لشکرشکوفان مغفرشکاف / نهان صلح جستند و پیدا مصاف (سعدی۱: ۷۷ حاشیه).
-
دلاله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی: دلالَة، مؤنثِ دلاّل] dallāle ۱. زنی که برای مردان زن پیدا کند.۲. زنی که زنان را به راه بد دلالت کند.
-
قبله نما
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] qeblenamā وسیلهای با عقربۀ فلزی که بهوسیلۀ آن جهات اربعه تشخیص داده میشود و سمت قبله یا کعبه را هم بهوسیلۀ آن پیدا میکنند؛ قطبنما.
-
مغفر شکاف
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] [قدیمی] meqfaršekāf ۱. آنکه مغفر را بر سر دشمن بشکافد.۲. [مجاز] نیرومند؛ شجاع: ◻︎ که لشکرکشوفان مغفرشکاف / نهان صلح جویند و پیدا مصاف (سعدی۱: ۷۷).
-
چهارراه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹چارراه› ča(ā)hārrāh جایی در خیابان یا کوچه که خیابان یا کوچۀ دیگر آن را قطع کند و به چهار سمت راه پیدا کند.
-
راهنما
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) ‹راهنمای، رهنما› rāhna(e,o)mā ۱. کسی که راهی را به دیگری نشان میدهد و او را راهنمایی میکند؛ راهنماینده؛ رهبر؛ پیشوا.۲. نقشه یا هر چیز دیگر که کسی از روی آن راه و مقصد خود را پیدا میکند.
-
ترتیل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tartil ۱. قرآن را با قرائت درست و آهنگ خوش تلاوت کردن.۲. [قدیمی] سخن را آراسته و آشکار و بیتکلف کردن.۳. [قدیمی] هموار و پیدا خواندن.۴. [قدیمی] خوشآوازی و حسن کلام.