کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ظاهری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ظاهری
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به ظاهر) [عربی. فارسی، مقابلِ باطنی] zāheri ۱. مربوط به ظاهر.۲. نمایان؛ هویدا.۳. ویژگی کسی که بیشتر به ظاهر امور اهمیت میدهد.
-
واژههای همآوا
-
زاهری
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] [قدیمی] zāheri ۱. گیاه خوشرنگوبو؛ گیاه خوشبو: ◻︎ تاپدید آمدت امسال خط غالیهبوی / غالیه خیره شد و زاهری و عنبر خوار (عمارۀ مروزی: شاعران بیدیوان: ۳۵۷).۲. بوی خوش.
-
جستوجو در متن
-
صوری
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به صورة) [عربی: صوریّ، مقابلِ معنوی] suri ظاهری؛ سطحی.
-
هیولانی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی) [عربی: هیولانیّ، منسوب به هیولی hayulā] [قدیمی] hayulāni مادی؛ جسمی؛ ظاهری.
-
پز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: pose] poz ۱. شیوۀ آراستن وضع ظاهری.۲. فخرفروشی و خودنمایی.۳. شکل و وضع ظاهری.
-
مورفولوژی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: morphologie] (پزشکی) morfoloži مطالعۀ شکل ظاهری بافت زنده.
-
فتوسفر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: photosphére] fotosfer سطح ظاهری و بسیار درخشان خورشید که طبقهای از گازها با چندصد کیلومتر ضخامت میباشد.
-
فرمالیسم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: formalism] formālism نظریهای در نقد ادبی که شکل ظاهری اثر را مورد توجه قرار میدهد؛ شکلگرایی.
-
پدیده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) padide ۱. آنچه با حواس ظاهری احساس شود؛ پدیدار.۲. شخصی یا چیزی که در موردی خاص برجسته شده باشد.
-
گرگ آشتی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [قدیمی، مجاز] gorg[']āšti آشتی ظاهری که دلهای طرفین در باطن بر کینه و دشمنی باشد؛ صلح و سازش از روی مکر و نفاق.
-
گریم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [فرانسوی: grime] (تئاتر، سینما) gerim آرایش سروصورت و تغییر ترکیب ظاهری هنرپیشه که بهمنظور آمادهسازی آنها برای ایفای نقش انجام میگیرد.۲. چهره و ظاهر تغییر دادهشدۀ بازیگر.
-
خلقت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: خلقَة] xelqat ۱. آفرینش.۲. (اسم) فطرت؛ هیئت؛ سرشت.۳. (اسم) شکل ظاهری انسان.
-
زرق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] zarq تزویر؛ دورنگی؛ ریاکاری.〈 زرقوبرق: [مجاز] زروزیور؛ جلوه و زیبایی ظاهری.