کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طَرِيقَةً پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
طریقه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: طریقَة] tariqe ۱. حالت.۲. [مجاز] راه و روش.۳. [قدیمی، مجاز] سیرت.۴. [قدیمی] مذهب.
-
جستوجو در متن
-
طرایق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: طرائق، جمعِ طریقَة] [قدیمی] tarāy(')eq = طریقه
-
رویه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فارسی. عربی، از «رو»، بن مضارعِ رفتن، به سیاقِ عربی] raviy[y]e طریقه؛ روش.
-
یک نورد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] yeknavard به یک طریق؛ بر یک طریقه؛ بر یک منوال.
-
اسلوب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اسالیب] 'oslub طرز؛ طریقه؛ شیوه؛ راه و روش.
-
مسلک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: مسالک] maslak ۱. راه.۲. روش؛ طریقه.
-
روند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ravand روش؛ رفتار؛ طریقه؛ طرز.
-
نمط
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] namat طریقه؛ نوع؛ روش؛ رویه.
-
وتیره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: وتیرة] [قدیمی] vatire ۱. طریقه؛ راه و روش.
-
اکسپرسیونیست
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) (هنر) 'ekspersiyonist طرفدار طریقه یا مکتب اکسپرسیونیسم.
-
لامائیسم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: lamaïsme] lāmā'ism طریقهای از آیین بودایی که در تبت متداول است.
-
شگرد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) šegerd روش؛ طریقه؛ فن و طرز عمل.
-
هم مشرب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] [مجاز] hammašrab دو یا چند تن که بریک طریقه و طبیعت و خوی باشند.
-
امتثال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'emtesāl ۱. فرمانبرداری کردن؛ اطاعت کردن.۲. پیروی کردن از طریقه یا امری.