کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طوق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
طوق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] to[w]q ۱. گردنبند.۲. چیزی که گرداگرد چیزی را میگیرد. ٣. نخطی حلقهمانند دور گردن برخی پرندگان و حیوانات.
-
واژههای مشابه
-
طوق دار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [عربی. فارسی] [قدیمی] to[w]qdār ۱. دارای طوق؛ دارای گردنبند.۲. (اسم) پرندهای که خطی سیاه یا سفید مانند گردنبند بر گردن دارد، از قبیل قمری و کبوتر.
-
واژههای همآوا
-
توغ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] ‹توق› [قدیمی] tuq ۱. علم؛ پرچم؛ رایت؛ علامت.۲. علم بزرگی که در ایام عزاداری پیشاپیش دسته حرکت میدهند و بر سر آن شکل پنجه است و دو طرف پنجه را با پرهای بزرگ و شالهای ترمه زینت میدهند.
-
توغ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹تاغ، تاخ› (زیستشناسی) tuq, to[w]q = تاخ: ◻︎ گویی همچون فلان شدم نه همانا / هرگز چون عود کی تواند شد توغ (منجیک: شاعران بیدیوان: ۲۳۴).
-
جستوجو در متن
-
مطوق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] motavvaq طوقدار؛ دارای طوق یا گردنبند.
-
اطواق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ طَوق] [قدیمی] 'atvāq = طوق
-
مطوقه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: مطوّقَة] [قدیمی] motavvaqe ۱. طوقدار.۲. کبوتری که در گردن او طوق باشد، مانند فاخته؛ قمری.
-
طوقه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] to[w]qe آنچه شبیه طوق یا چنبر باشد؛ طوقمانند: طوقهٴ یقه، طوقهٴ چاه.
-
پرگر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] pargar طوق؛ طوق زرین و مرصعی که در قدیم پادشاهان بر گردن خود میکردهاند: ◻︎ عدو را بهره از تو غلّ و پاوند / ولی را بهره از تو باغ و پرگر (دقیقی: ۱۰۲).
-
هرا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] harrā گلولهها و میخهای طلا و نقره که در زین و برگ اسب به کار ببرند: ◻︎ از بهر جنیبتان بالا / نی طوق آید ز من نه هرا (خاقانی۱: ۲۷)، ◻︎ ز حدّ بیستون تا طاق گرا / جنیبتها روان با طوق و هرا (نظامی۲: ۳۰۲).
-
بهاگیر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] bahāgir هر چیز قیمتی و گرانمایه؛ گرانبها؛ بهاور؛ بهایی: ◻︎ دو یاره بهاگیر و دو گوشوار / یکی طوق پرگوهر شاهوار (فردوسی: ۷/۳۶۹).
-
غل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: غلّ، جمع: اغلال و غلول] qol[l] طوق و بند آهنی که به گردن یا دستوپای زندانیان میبستند.〈 غل جامعه: [قدیمی] نوعی غل که با آن دستها را به گردن میبستند.