کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طلق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
طلق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از فارسی: تلک] (زمینشناسی) talq جسم معدنی سفید، شفاف و قابل تورق.
-
طلق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] talq درد زایمان.
-
طلق
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] taleq ۱. تیز.۲. بیبند.۳. گشاده.
-
طلق
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] (حقوق) telq ویژگی ملکی که کس دیگر در آن شریک نباشد و در تصرف خود شخص باشد.
-
جستوجو در متن
-
ایرسون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از یونانی] [قدیمی] 'irsun طلق؛ زرورق.
-
سیلیکات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: silicate] (شیمی) silikāt هریک از ترکیبات سیلیسیم و اکسیژن با یک عنصر فلزی که در طبیعت به وفور در کوراتز، فلدسپات، میکا، زمرد، طلق، پنبۀ کوهی و مانند آنها یافت میشوند.
-
فیلتر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: filtre] filter ۱. پارچه، کاغذ، یا وسیلهای دارای مادۀ جاذب برای تصفیه کردن گاز یا مایع؛ صافی؛ پالایه.۲. (عکاسی) ورقۀ نازک از جنس طلق رنگی که برای تفسیر رنگ نور، در مقابل عدسی دوربین عکاسی قرار میگیرد.