کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طفل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
طفل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] tafal ۱. تاریکی.۲. غروب خورشید.
-
طفل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اطفال] tefl ۱. کودک؛ بچه.۲. (صفت) [قدیمی] کوچک.
-
واژههای مشابه
-
پیره طفل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] [قدیمی] piretefl ۱. پیر کمعقل که رفتارش مانند کودکان باشد.۲. طفلی که چهرۀ چروکیده مانند چهرۀ پیران داشته باشد.
-
واژههای همآوا
-
تفل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tafl تف انداختن.
-
تفل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tofl بزاق؛ آبدهان.
-
جستوجو در متن
-
اطفال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ طفل] 'atfāl = طِفل
-
غژغژان
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [قدیمی] qažqažān = غژیدن: ◻︎ غژغژان آمد بهسوی طفل طفل / وارهید او از فتادن سوی سفل (مولوی: ۶۲۵).
-
صبی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: صبیّ، مصغرِ صَبیّ] [قدیمی] sobay طفل کوچک؛ کودک.
-
گندامویه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹کندامویه› [قدیمی] gandāmuye موهای نرم و ریز که بر تن طفل باشد.
-
لالایی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹لالائی› lālāy(')i آوازی که مادر هنگام خواباندن طفل میخواند.
-
دیوکلوچ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] divkoluč ۱. کودک مصروع.۲. طفل جنزده.
-
زغلول
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] zoqlul ۱. طفل؛ کودک.۲. سبک و چابک.