کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طعن کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
طعن آمیز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] [قدیمی] ta'n[']āmiz ویژگی آنچه آمیخته به طعن و سرزنش است.
-
جستوجو در متن
-
قدح
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] qadh ۱. عیب کردن.۲. طعن کردن در نسب کسی.۳. عیبجویی؛ بدگویی.۴. سرزنش.
-
دغدغه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: دغدغَة] daqdaqe ۱. بیم؛ نگرانی؛ تشویش خاطر.۲. [قدیمی] با سر انگشت به جایی از بدن کسی زدن که به خنده آید؛ غلغلک دادن.۳. [قدیمی] سستی کلام.۴. [قدیمی] طعن کردن.
-
سخن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: saxvan] ‹سخون› soxan آنچه گفته شود؛ کلام؛ قول؛ نطق؛ بیان؛ گفتار.〈 سخن پهلودار: [مجاز] حرف گوشهدار و نیشدار؛ حرف کنایهآمیز که طعن یا دشنامی در آن باشد.〈 سخن راندن: (مصدر لازم) [مجاز] سخن گفتن؛ نطق کردن.〈 سخن گفتن: (مصدر...
-
گوشه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹گوشانه› guše ۱. کنج؛ زاویه.۲. کناره؛ لبه.۳. جای خلوت و آرام.۴. [عامیانه، مجاز] قسمتی از چیزی.۵. (موسیقی) هریک از قطعات یا آهنگهایی که دستگاهها و نغمات موسیقی ایرانی را تشکیل میدهند و به دو دستۀ کلی گوشههای سازی و گوشههای آوازی تقسیم میشو...