کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طعم داشتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
بی طعم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] bita'm بیمزه.
-
خوش طعم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] xošta'm = خوشمزه
-
جستوجو در متن
-
بیوسیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹پیوسیدن› [قدیمی] ba(i)yusidan ۱. امید داشتن.۲. توقع داشتن: ◻︎نکند میل بیهنر به هنر / که بیوسد ز زهر طعم شکر؟ (عنصری: ۳۶۶).
-
چشاندن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹چشانیدن› češāndan ۱. اندکی از یک چیز خوردنی در دهان کسی گذاشتن که طعم و مزۀ آن را بچشد.۲. کسی را وا داشتن که چیزی را تجربه کند.
-
مزه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: mazak] maz[z]e ۱. کیفیتی که از چشیدن یا نوشیدن چیزی احساس شود مثل شوری، تلخی، و شیرینی؛ طعم.۲. [مجاز] خوراک مختصری که با شراب میخورند.۳. [قدیمی، مجاز] بهره؛ نصیب.〈 مزه دادن (داشتن): (مصدر لازم) [عامیانه، مجاز] خوشایند بودن.