کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طعمة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
طعمه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: طعمَة] to'me ۱. خوراکی که برای به صید حیوانات و ماهیان استفاده میشود.۴. جانور کوچکی که خوراک جانوران قویتر میشود.۵. کسی یا چیزی که برای سوءاستفاده مورد توجه قرار میگیرد.
-
جستوجو در متن
-
چشته
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) če(a)šte طعمهای که به حیوانات میدهند.
-
خوره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) xore ۱. (پزشکی) = جذام۲. (صفت) [عامیانه، مجاز] علاقهمند.۳. [قدیمی] طعمه.
-
لوت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] lut غذا؛ طعام؛ طعمه؛ خورش؛ خوردنی: ◻︎ لوت خوردند و سماع آغاز کرد / خانقه تا سقف شد پردود و گرد (مولوی: ۲۱۴).〈 لوتوپوت: [قدیمی] انواع خوردنیها و طعامها.
-
مسته
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] moste طعمۀ پرندگان شکاری؛ مقداری گوشت شکار که به پرندۀ شکاری میدادند: ◻︎ منم خوکرده بر بوسش چنان چون باز بر مسته / چنان بانگ آرم از بوسش چنان چون بشکنی پسته (رودکی: ۵۲۸).