کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طعام خوردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
تعشی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] ta'ašši شام خوردن؛ طعام شبانگاهی خوردن.
-
خوراکی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به خوراک) xorāki ۱. خوردنی؛ قابل خوردن.۲. (اسم) طعام؛ غذا.
-
خورنگاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹خورنگه، خورنه، خوردنگاه› [قدیمی] xorangāh ۱. جای طعام خوردن.۲. اتاق ناهارخوری.۳. قسمتی از کاخ یا کوشک که جای غذا خوردن پادشاه و کسان او بوده است.
-
خورد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر، بن ماضیِ خوردن) ‹خورده، خوردی› xord ۱. = خوردن۲. (اسم) [قدیمی] خوراک؛ غذا؛ طعام: ◻︎ خوردی که خُورَد گوزن یا شیر / ایشان خایند و من شَوَم سیر (نظامی۳: ۴۷۶).
-
الصلا
فرهنگ فارسی عمید
(شبه جمله) [عربی] [قدیمی] 'assalā کلمهای که در مقام دعوت عدهای از مردم برای طعام خوردن یا انجام دادن کاری گفته میشود.
-
بشاعت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: بشاعة] [قدیمی] bašā'at ۱. زشت و ناپسند شدن.۲. از خوردن طعام بیمزه ناخوش شدن.۳. بدبو شدن دهان.
-
صلا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: صلاء] salā [قدیمی]۱. دعوت گروهی از مردم برای غذا خوردن.۲. آواز دادن؛ صدا زدن.〈 صلا دادن (زدن، گفتن، دردادن): (مصدر لازم، مصدر متعدی) [قدیمی] آواز دادن مردم را برای طعام خوردن یا انجام دادن کاری؛ خواندن و دعوت کردن به چیزی یا ا...
-
لنگر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از یونانی] langar ۱. آهن و زنجیر بسیارسنگین که کشتی را با آن از حرکت بازمیدارند.۲. آلتی که از ساعتهای دیواری آویزان میکنند و با تکان خوردن متناوب آن چرخهای ساعت به حرکت درمیآید، پاندول.۳. ‹لنگری› [قدیمی] جای وسیع برای پذیرایی مهم...