کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طرف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
طرف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] tarf ۱. چشم یا گوشۀ چشم.۲. جانب؛ سو؛ جهت.۳. بهره؛ فایده.۴. منتهی و پایان هرچیز؛ گوشهوکنار: طرف دامن، طرف کلاه، طرف چمن.۵. کمربند.۶. گُل کمر.۷. بند طلا یا نقره که بر کمر ببندند: ◻︎ تاجوران را ز لعل طرف نهی بر کمر / شیردلان را ز ج...
-
طرف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اَطراف] taraf ۱. جانب؛ سو؛ جهت.۲. کرانه؛ کناره و پایان چیزی.٣. ناحیه.٤. [عامیانه] شخص مقابل.٥. [قدیمی] اطراف.٦. [قدیمی] مقدار، قسمت، یا پارهای از هرچیز.٧. [قدیمی] سرحد؛ مرز.
-
طرف
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] terf ۱. اسب نجیب و اصیل.۲. [قدیمی] آنکه از پدر و مادری نجیب و بزرگوار باشد؛ نیکوتبار؛ کریمالطرفین.
-
طرف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ طرفَة] [قدیمی] toraf = طُرفه
-
طرف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ طریف] [قدیمی] torf = طریف
-
واژههای مشابه
-
بی طرف
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] bitaraf ۱. آنکه از دیگری جانبداری نکند.۲. (سیاسی) دولتی که در کشمکشهای سیاسی و جنگها جانب دولت دیگر را نگیرد.
-
طرف دار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [عربی. فارسی] tarafdār ۱. [مجاز] جانبدار؛ حامی.۲. [قدیمی] حاکم.۳. [قدیمی] سرحددار؛ مرزدار؛ مرزبان.〈 طرفدار انجم: [قدیمی، مجاز] آفتاب.〈 طرفدار پنجم: [قدیمی، مجاز]۱. مریخ.۲. پادشاه ترکستان.
-
طرف داری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عربی. فارسی] tarafdāri ۱. [مجاز] جانبداری؛ حمایت.۲. نگهبانی از مرزها و نواحی.
-
واژههای همآوا
-
ترف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹ترپ، ترپه، ترپک› [قدیمی] tarf = قرهقروت
-
ترف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] taraf ۱. به نعمت و آسایش زندگی کردن.۲. متنعّم و ثروتمند شدن.۳. نعمت، آسایش، و خوشی زندگانی.۴. خوشگذرانی.
-
جستوجو در متن
-
اطراف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] 'atrāf ۱. [جمعِ طَرَف] = طَرَف۲. [جمعِ طَرف] [قدیمی] = طَرف
-
یک راست
فرهنگ فارسی عمید
(قید) yekrāst مستقیم و بدون تمایل به اینطرف و آنطرف.