کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طرد کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
طرد اللباب
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [عربی] [قدیمی] tardanlelbāb برحسب موقع؛ بسته به پیشامد.
-
جستوجو در متن
-
تطرید
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tatrid طرد کردن؛ راندن؛ دور کردن.
-
ازعاج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'ez'āj ۱. طرد کردن؛ بیرون کردن.۲. حرکت دادن؛ جنباندن.
-
اطراد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'etrād ۱. فرمان طرد دادن؛ به راندن کسی فرمان دادن.۲. دور کردن و راندن کسی را.
-
مسافعت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مسافَعة] [قدیمی] mosāfe'at ۱. به یکدیگر ضربه و لطمه زدن.۲. همدیگر را طرد کردن یا کشتن.
-
راندن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [پهلوی: rayīnītan] rāndan ۱. راه بردن و به رفتن واداشتن چهارپایان، سپاه، لشکر، و مانند آنها.۲. به حرکت درآوردن وسیلۀ نقلیه.۳. بیرون کردن؛ طرد کردن؛ از پیش خود دور کردن.۴. [قدیمی، مجاز] اجرا کردن.۵. [قدیمی، مجاز] جاری ساختن؛ روان کردن.۶....