کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طراوت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
طراوت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: طراوة] tarāvat ۱. تروتازه شدن.۲. تازگی؛ شادابی.
-
جستوجو در متن
-
شادابی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) šādābi تری و تازگی؛ طراوت.
-
پلاسیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) palāsidan پژمرده شدن و از طراوت افتادن گل و گیاه.
-
بشنج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] bašanj ۱. آبرو.۲. طراوت؛ تابش رخسار.
-
سیراب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹سیرآب› sirāb ۱. سیرشده از آب؛ پرآب.۲. تازه؛ با طراوت.
-
سیرابی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) ‹سیرآبی› sirābi ۱. سیری از آب.۲. [مجاز] طراوت و آبداری.
-
نداوت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: نداوة] [قدیمی] nadāvat ۱. تر شدن؛ تری؛ نمناکی.۲. شادابی؛ طراوت.
-
سرسبزی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [مجاز] sarsabzi ۱. طراوت؛ شادابی.۲. شادکامی؛ کامکاری.
-
بی آب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) bi'āb ۱. جایی یا زمینی که آب نداشته باشد.۲. [مجاز] بیرونق؛ بیطراوت.۳. [قدیمی، مجاز] رسوا؛ بیآبرو.
-
بی صفا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] bisafā ۱. بیطراوت.۲. کدر.۳. بیاخلاص: ◻︎ تشنه بر خاک گرم مردن به / کآب سقایِ بیصفا خوردن (سعدی۲: ۷۰۷).
-
غضارت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: غضارة] [قدیمی] qazārat ۱. نیکوحال شدن؛ زندگانی خوش داشتن.۲. توانگر شدن؛ بسیارمال شدن.۳. نعمت و خوشی زندگانی.۴. تازگی؛ طراوت.
-
فسرده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] fesorde ۱. افسرده؛ منجمد؛ یخبسته.۲. غمگین.۳. [مجاز] بیطراوت؛ پژمرده.
-
تازگی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) tāzegi ۱. نو بودن.۲. [مجاز] طراوت.۳. [مجاز] خرمی؛ خوشی؛ شادمانی.۴. (قید) اخیراً.
-
صفا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: صفاء] safā ۱. صمیمیت؛ یکرنگی.۲. پاک، روشن، و خالص شدن.۳. [عامیانه] تفریح.٤. خوشی و خرمی.٥. (اسم) (موسیقی) گوشهای در دستگاه شور.٦. [قدیمی] پاکی؛ پاکیزگی.٧. [قدیمی] روشنی.〈 صفا دادن: (مصدر متعدی)۱. زدودن چیزی و به آن جلا و رونق...