کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طبق گر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
طبق کش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [عربی. فارسی] tabaqke(a)š کسی که بار در طبق میگذارد و بر روی سر از جایی به جای دیگر میبرد.
-
جستوجو در متن
-
گر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عامیانه] gor شعله؛ زبانۀ آتش.〈 گر زدن: (مصدر لازم) [عامیانه] زبانه کشیدن آتش؛ شعلهور شدن؛ شعله زدن آتش؛ گر کشیدن.〈 گر کشیدن: = 〈 گر زدن
-
گر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: gar] (پزشکی) gar ۱. = جرب۲. (صفت) ویژگی حیوان مبتلا به جرب: بز گر، خر گر.۳. (صفت) کچل.
-
گر
فرهنگ فارسی عمید
(حرف) [مخففِ اگر] gar = اَگر
-
جوینده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) juyande جستجوکننده؛ طلبکننده؛ کاوشکننده: ◻︎ گر گران و گر شتابنده بُوَد / آنکه جویندهست یابنده بُوَد (مولوی: ۳۷۲).
-
پرآرزو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) por[']ārezu بسیارآرزومند؛ دارای آرزوی بسیار: ◻︎ کنون گر شاد و گر غمناک رفتم / دلی پرآرزو با خاک رفتم (عطار۱: ۲۰۲).
-
برزه گر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) barzegar = برزگر
-
پژوهش گر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) pažuhešgar پژوهشکننده.
-
پالان گر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) pālāngar پالاندوز.
-
نفرین گر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] nefringar نفرینکننده.
-
ستیزه گر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] setizegar = ستیزگر
-
آزرده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [جمع: آزردگان] ‹آزارده› 'āzorde آزاردیده؛ رنجیده؛ رنجهشده؛ دلتنگ؛ ملول؛ جراحتدیده: ◻︎ مشو شادمان گر بدی کردهای / که «آزرده» گردی گر آزردهای (فردوسی: ۷/۴۴۶).
-
گر
فرهنگ فارسی عمید
(پسوند) gar ۱. دارندۀ شغل و حرفه (در ترکیب با کلمۀ دیگر): آهنگر، خنیاگر، درودگر، زرگر.۲. انجامدهندۀ (در ترکیب با کلمۀ دیگر): ستمگر، غارتگر، فسونگر.
-
په پیاز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹پیهپیاز› [قدیمی] pehpiyāz نوعی اشکنه که با پیه یا روغن، آب، و پیاز درست کنند: ◻︎ ای دریغا گر بدی پیه و پیاز / پهپیازی کردمی گر نان بدی (مولوی: لغتنامه: پهپیاز).