کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طبرخون پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
طبرخون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از فارسی: تبرخون] (زیستشناسی) tabarxun = تبرخون: ◻︎ زرد چو زهرهست عارض بهی و سیب / سرخ چو مریخ روی نار و طبرخون (ناصرخسرو: ۴۹۱).
-
واژههای همآوا
-
تبرخون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹طبرخون› tabarxun ۱. (زیستشناسی) = عناب۲. (زیستشناسی) درخت عناب.۳. چوبدستی سرخرنگ که در قدیم هنگام جنگ به دست میگرفتند؛ چوب بقم.
-
جستوجو در متن
-
طبرزد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از پهلوی: tawarzat] tabarzad = تبرزد: ◻︎ لب ز طبرزد چو طبرخون به دست / مغز طبرزد به طبرخون شکست (نظامی۱: ۳۱).
-
ارغاب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹ارغاو، ارغاف، ارغا› [قدیمی] 'arqāb جوی آب؛ جوی؛ رود: ◻︎ فرازش پر از خون چو کوه طبرخون / نشیبش ز اشکم چو ارغاب و آغر (عمعق: لغتنامه: ارغاب).
-
بید
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: vēt] (زیستشناسی) bid درختی بیمیوه با شاخههای راست و بلند، برگهای دراز و ساده، چوب کمدوام، و برگ و پوست آن تلخمزه که در جاهای معتدل و مرطوب و بیشتر در کنار نهرها میروید.〈 بید طبری: (زیستشناسی) سرخبید؛ طبرخون.〈 بید مجنو...