کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طاس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
طاس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از فارسی: تاس] ‹تاس› tās ۱. مکعب کوچکی که در شش طرف آن نقطههایی از یک تا شش دارد.۲. نوعی کاسۀ مسی.۳. [قدیمی] لگن.۴. [قدیمی] کاسه.۵. [قدیمی] جام شراب.۶. [قدیمی] آویزی پیالهمانند بر نیزه یا علم.۷. [قدیمی] نوعی آویز زینتی شبیه گردن...
-
طاس
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹تاس› tās ۱. دارای سر بیمو.۲. ویژگی سری که موهای آن بر اثر بیماری یا علت دیگر ریخته باشد.
-
واژههای مشابه
-
کله طاس
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) kalletās کسی که سرش مو ندارد.
-
طاس باز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [معرب. فارسی] [قدیمی] tāsbāz ۱. بازیکننده با طاس؛ آنکه با طاس قمار میکند.۲. [مجاز] حقهباز.۳. شعبدهباز.
-
طاس بازی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، حاصل مصدر) [معرب. فارسی] tāsbāzi ۱. [مجاز] حقهبازی.۲. شعبدهبازی.۳. عمل طاسباز.
-
طاس بین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [معرب. فارسی] tāsbin ۱. کسی که در طاس فال میبیند.۲. آنکه بهوسیلۀ طاس جادوگری میکند.
-
طاس کباب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب. فارسی] tāskabāb نوعی خوراک کمآب که با گوشت، سیبزمینی، پیاز، و ادویه میپزند.
-
واژههای همآوا
-
تاس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) tās = طاس۱
-
تاس
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) tās = طاس۲
-
تاس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] tās = تاسه
-
جستوجو در متن
-
بادیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از عربی: باطیَة] bādiye کاسۀ معمولاً بزرگ از جنس سفال، فلز، و مانندِ آن؛ طاس.
-
سه شش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] sešeš در بازی نرد، هنگامی که هر سه طاس با شش خال بنشینند. Δ در قدیم تختهنرد را با سه طاس بازی میکردند: ◻︎ گر شاه سهشش خواست سهیک زخم افتاد / تا ظن نبری که کعبتین داد نداد (ازرقی: ۹۹).