کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ضیافت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ضیافت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: ضیافة] ziyāfat ۱. مهمانداری.۲. مهمانی.۳. [قدیمی] مهمان شدن.
-
جستوجو در متن
-
توشی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹توژی› [قدیمی] tuši نوعی ضیافت که در آن هرکس هر طعامی دارد بیاورد و با هم بخورند؛ نوعی ضیافت که هر کسی سهم خود را بدهد.
-
مضیف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] mazif محل ضیافت؛ جای پذیرایی مهمان.
-
کاوالیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: cavalier] kāvāl[i]ye مردی که زنی را در ضیافت و رقص همراهی میکند.
-
مهمانی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) mehmāni جمع شدن عدهای با رابطۀ خانوادگی یا دوستی در مکانی که میزبان تعیین کرده؛ ضیافت.〈 مهمانی دادن: (مصدر لازم) کسانی را دعوت کردن؛ مهمانی ساختن.〈 مهمانی کردن: (مصدر لازم) = 〈 مهمانی دادن
-
خرام
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ خرامیدن) xa(o)rām ۱. = خرامیدن۲. خرامنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): خوشخرام.۳. (اسم) [قدیمی] مهمانی؛ ضیافت.۴. (اسم) [قدیمی] نوید؛ مژده: ◻︎ یکی نامه فرمود نزدیک سام / سراسر درود و نوید و خرام (فردوسی: ۱/۲۰۵ حاشیه).
-
خوان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: xvān] [قدیمی] xān ۱. سفره یا طبقی برای گذاشتن غذا روی آن.۲. [قدیمی، مجاز] غذا.۳. [قدیمی، مجاز] ضیافت؛ مهمانی.〈 خوان یغما: [قدیمی] سفرهای که برای همگان میگستردند و همه بر آن مینشستند و از آن بهره میبردند: ◻︎ ادیم زمین سفرۀ عام ...