کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ضمير پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
ضمیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: ضمائر] zamir ۱. باطن انسان؛ اندرون دل.۲. اندیشه و راز نهفته در دل.۳. (ادبی) در دستور زبان، کلمه یا حرفی که بهجای اسم قرار میگیرد و دلالت بر شخص یا شیء میکند.〈 ضمیر منفصل: (ادبی) در دستور زبان، ضمیری که بهتنهایی ذکر میشود...
-
پاک ضمیر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] [مجاز] pākzamir پاکرای؛ پاکاندیشه.
-
ساده ضمیر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] [قدیمی، مجاز] sādezamir سادهدرون؛ سادهدل.
-
روشن ضمیر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] [مجاز] ro[w]šanzamir = روشندل
-
جستوجو در متن
-
تو
فرهنگ فارسی عمید
(ضمیر) [پهلوی: tō] to ضمیر دومشخص مفرد؛ ضمیر منفصل مفرد مخاطب.
-
ضمایر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: ضمائر، جمعِ ضمیر] zamāy(')er = ضمیر
-
شما
فرهنگ فارسی عمید
(ضمیر) [پهلوی: šmāh] šomā ضمیر دومشخص جمع؛ ضمیر جمع مخاطب. Δ از باب احترام بهجای ضمیر دومشخص مفرد نیز به کار میرود.
-
مافی الضمیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] māfezzamir آنچه در ذهن و ضمیر است؛ فکر.
-
ساده طبع
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] [قدیمی، مجاز] sādetab' سادهضمیر؛ سادهدل.
-
سلیم القلب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] salimolqalb پاکدل؛ روشنضمیر.
-
من
فرهنگ فارسی عمید
(ضمیر) [پهلوی: man] man ضمیر اولشخص مفرد.
-
وی
فرهنگ فارسی عمید
(ضمیر) vey ضمیر مفرد غایب؛ او؛ اوی.
-
ایشان
فرهنگ فارسی عمید
(ضمیر) [پهلوی: avēsān, ušān] 'išān ۱. ضمیر جمع دربارۀ انسان.۲. ضمیر اشارۀ احترامآمیز برای سومشخص مفرد.
-
اضمار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'ezmār ۱. (ادبی) در دستور زبان، ضمیر آوردن برای اسمی در کلام؛ به ضمیر آوردن.۲. (ادبی) در عروض، ساکن کردن تای متفاعلن است که تبدیل به مستفعلن شود.۳. [قدیمی] در ضمیر نگه داشتن؛ در دل پنهان داشتن؛ در دل نهان داشتن.