کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ضمه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ضمه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: ضمَّة] (ادبی) zamme از حرکات یا اِعراب حروف که در موقع تلفظ آن لبها جمع میشود؛ پیش.
-
واژههای همآوا
-
ذمه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: ذمَّة، جمع: ذِمَم] zemme ۱. عهد؛ ضمان؛ پیمان.۲. (اسم مصدر) [قدیمی] بر عهده گرفتن؛ تعهد داشتن.
-
زمه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹زمج› (شیمی) [قدیمی] zame = زاج١ 〈 زاج سفید
-
جستوجو در متن
-
مضموم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] mazmum ۱. جمعشده؛ گردآوردهشده.۲. [نحو] کلمهای که حرکت ضمه داشته باشد؛ ضمهدار.
-
ضم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: ضمّ] zam[m] ۱. (ادبی) = ضمه۲. [قدیمی] همراه؛ ضمیمه.
-
اشباع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'ešbā' ۱. سیری.۲. بسیار و وافر کردن.۳. پر کردن.۴. (شیمی) جذب کامل یک محلول در حلاّل بهطوریکه بیش از آن حل نشود.۵. (پزشکی) نهایت تحمل بدن برای جذب داروهای طبی.۶. (ادبی) در دستور زبان عربی، سیر خواندن فتحه، کسره، یا ضمه بهط...
-
اعراب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'e'rāb ۱. آشکار و روشن ساختن.۲. فصیح سخن گفتن؛ درست بیان کردن.۳. کلمۀ عجمی را عربی کردن.۴. (اسم) حرکاتِ حروف یا کلمات (فتحه، کسره، ضمه، مد، و تشدید) که در بالا یا زیر کلمات قرار میگیرد.
-
مرفوع
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] marfu' ۱. (ادبی) در نحو عربی، ویژگی کلمهای که آخر آن حرکت ضمه داشته باشد.۲. (ادبی) در عروض، ویژگی پایهای که در آن مستفعلن به فاعلن تغییر یافته باشد.۳. [قدیمی] ازبینرفته؛ رفعشده.۴. [قدیمی] بلندشده؛ بالابردهشده.
-
تنوین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (ادبی) tanvin در دستور زبان عربی، دو فتحه، دو کسره، و دو ضمه که در آخر برخی کلمات عربی درمیآید و با صدای ـَن، ـِن، و ـُن تلفظ میشود: عالماً، عامداً، واقعاً. Δ تنوین مخصوص کلمات عربی است و اگر کلمۀ فارسی را با تنوین بنویسند یا تلف...
-
توجیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: تَوجیه] to[w]jih ۱. آوردن دلیل برای اثبات درست بودن کاری.۲. دلیلی که به این منظور آورده میشود.۳. (ادبی) در قافیه، حرکت ماقبل حرف رَوی اعم از فتحه یا ضمه یا کسره، مثل کسرۀ دال و گاف در کلمۀ دِل و گِل.۴. (ادبی) در بدیع، سخن گفتن به ن...
-
رفع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] raf ' ۱. برطرف کردن؛ از بین بردن.۲. (ادبی) در دستور زبان عربی، مرفوع ساختن کلمه؛ ضمه دادن آخر کلمه.۳. (ادبی) در عروض، حذف «مس» از مستفعلن که تفعلن باقی بماند و نقل به فاعلن شود یا حذف «مف» از مفعولات که عولات باقی بماند و بهجای...
-
پیش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: pēš, pat(i)š] piš ۱. [مقابلِ پس] جلو.۲. (قید) قَبل؛ سابق؛ در زمان گذشته.۳. (حرف اضافه) نزد.۴. (ادبی) = ضمه〈 پیش ایوان: [قدیمی]۱. ایوان.۲. جلو ایوان.〈 پیش بردن: (مصدر متعدی)۱. جلو بردن.۲. کاری را با کامیابی و پیروزی به پایان ر...