کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ضعیف و ناتوان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
ضعیف العقل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] za'ifol'aql ضعیفعقل؛ سستعقل؛ سستخرد؛ کمعقل.
-
ضعیف القلب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] za'ifolqalb ۱. آنکه قلبش ضعیف است؛ ضعیفدل.۲. [مجاز] کمدل؛ ترسو.
-
ضعیف النفس
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] za'ifonnafs آنکه ارادۀ سست دارد؛ سستنهاد.
-
ضعیف چزان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی. فارسی] [عامیانه] za'ifčezān آنکه ضعیفان را بیازارد؛ عاجزکش.
-
جستوجو در متن
-
استضعاف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'estez'āf ۱. ناتوان و ضعیف کردن بر اثر ستم و بهرهکشی ناعادلانه.۲. ناتوان و ضعیف شدن بر اثر ستم و بهرهکشی ناعادلانه.
-
تضعیف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی، جمع: تَضاعیف] taz'if ۱. ضعیف کردن؛ سست و ناتوان کردن.۲. [قدیمی] دوبرابر کردن؛ دوچندان کردن.
-
سست
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: sust] sost ۱. فاقد استحکام لازم؛ بیدوام: دیوار سست.۲. ضعیف؛ ناتوان.۳. [مقابلِ سخت] نرم و ملایم.
-
شورمور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹شورومور› [قدیمی] šurmur ۱. مورچۀ ریز و ضعیف؛ مورچۀ خرد.۲. (صفت) حقیر؛ ضعیف؛ درمانده؛ ناتوان.۳. (اسم مصدر) شور؛ غوغا؛ آشوب.
-
کوته آستین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹کوتاهآستین› [قدیمی] kutah[']āstin ۱. [مقابلِ بلندآستین و درازدست] دارای آستین کوتاه.۲. [مجاز] درویش و صوفی: ◻︎ به زیر دلق ملمع کمندها دارند / درازدستی این کوتهآستینان بین (حافظ: ۸۰۶).۳. ضعیف و ناتوان.
-
فرسودن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) ‹فرساییدن› farsudan ۱. ساییده شدن.۲. (مصدر متعدی) بهتدریج از میان بردن.۳. (مصدر متعدی) ضعیف و ناتوان کردن: ◻︎ نه گشت زمانه بفرسایدش / نه آن رنج و تیمار بگزایدش (فردوسی: ۱/۸).۴. [مقابلِ افزودن] کم شدن: ◻︎ فزودگان را فرسوده گیر پاک همه / خ...