کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ضریب شکل نازکچوب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
پوشال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹پوچال› pušāl ۱. گیاه خشک.۲. تراشۀ چوب.۳. ساقههای نازک نی و جگن و گیاههای دیگر.
-
زنبه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) zambe ۱. وسیلهای دستهدار و مستطیل شکل از جنس چوب یا فلز برای حمل مصالح ساختمانی؛ زنبل.۲. (زیستشناسی) [قدیمی] = زنبق
-
چلیپا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [آرامی] čalipā = صلیب۱. دو چوب متقاطع به شکل ┼ که در روم باستان برای اعدام محکومین استفاده میشد؛ چلیپا.۲. نمادی به شکل ┼ که به اعتقاد مسیحیان عیسی را به آن آویختهاند و نزد آنان مقدس شمرده میشود؛ چلیپا.۳. [مجاز] زلف معشوق.۴. هر نقش یا طرح به...
-
اره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹ار› 'arre وسیلهای با تیغۀ نازک فلزی دندانهدار و دستۀ چوبی یا فلزی که برای بریدن چوب، فلزات، و مانندِ آن به کار میرود.
-
اسپرس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: aspast] ‹اسپست، سپست، اسفست، اسپس، سبیس› (زیستشناسی) 'espers گیاهی علفی از خانوادۀ باقلا با ساقههای نازک و گلهای صورتی به شکل پروانه که به عنوان خوراک دام مصرف میشود.
-
زرورق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فارسی. عربی] zarvaraq ۱. کاغذ زراندودشده.۲. کاغذ زرد نازک که به شکل ورقۀ زر ساخته میشود و برای تزیین بعضی چیزها یا زرکوبی پشت جلد کتاب به کار میرود؛ زرک.
-
تراشیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [پهلوی: tašītan] tarāšidan ۱. ستردن موی از بدن با تیغ.۲. جدا کردن پوسته یا ورقههای نازک از چوب یا فلز با رنده یا سوهان یا چرخ؛ تراش دادن.۳. صاف کردن چوب یا تخته.۴. خراشیدن و پاک کردن چیزی.
-
افچه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] 'afče آنچه از چوب و پارچه و جز آن به شکل انسان در کشتزار برپا کنند که جانوران از آن بترسند و به زراعت آسیب نرسانند؛ مترسک؛ هراسه؛ داهل.
-
الاکلنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [؟] ‹آلاکلنگ› 'al[l]ākolang نوعی وسیلۀ بازی به شکل یک میله یا چوب بلند با تکیهگاهی در وسط و دو نشیمنگاه در دو طرف که با فشار آوردن بالا و پایین میرود.
-
فلوت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: flûte] (موسیقی) folut ساز بادی، از جنس چوب یا فلز، به شکل لوله، دارای سوراخهایی متوالی که با کلید یا انگشتان باز و بسته میشوند.
-
جامد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی، جمع: جوامد] jāmed ۱. (فیزیک) ویژگی مادهای که شکل و حجم ثابتی دارد و در برابر تغییر شکل مقاومت نشان میدهد، مانند چوب.۲. خشک و بیروح؛ نامطبوع.۳. (ادبی) =اسم 〈 اسم جامد
-
چرخوک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] čarxuk ۱. نوعی اسباببازی به شکل تکۀ چوب تراشیده به شکل مخروط که دور آن نخ میپیچند و طوری روی زمین رها میکنند که مدتی گرد خود بچرخد؛ گردنا.۲. چرخ کوچکی که با آن کاری انجام میدهند، مانند چرخ کوچک دستی که با آن پنبهدانه را از پنبه جدا می...
-
کارت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: carte] kart ١. تکه مقوای نازک به شکل مربع یا مستطیل که در روی آن مشخصات کسی یا چیزی نوشته شده است.٢. هر یک از ورقها در ورقبازی.〈 کارت ویزیت: ورقۀ کوچک مقوایی که روی آن اسم خود را چاپ میکنند و در ملاقاتها و بازدیدها برای معرفی...
-
گونه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: gōnak] gune ۱. (زیستشناسی) هریک از برجستگیهای گوشتی دوطرف صورت.۲. نوع.۳. طرز.۴. رنگ: ◻︎ هزار گونه گل از شاخ چهره بنموده / چو لعبتان گلاندام نازک از پا چنگ (شمس فخری: مجمعالفرس: گونه).۵. شکل.
-
خرما
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: xarmāv] (زیستشناسی) xormā ۱. میوهای گرمسیری با هستۀ سخت و پوست نازک که به شکل خوشۀ بزرگ از درخت آویزان میشود.۲. درخت راست و بلند این میوه با برگهای بزرگ و میوههای خوشهای؛ نخل.