کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ضربان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ضربان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] zarabān ضربههای متوالی با فواصل زمانی یکسان.〈 ضربان قلب: (زیستشناسی) زدن قلب؛ تپیدن دل؛ تپش قلب.
-
واژههای مشابه
-
ضربان الدهر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی، مجاز] zarabānoddahr حوادث روزگار.
-
واژههای همآوا
-
زربان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹زرفان› [قدیمی] zarbān پیر کهنسال؛ پیر فرتوت.
-
جستوجو در متن
-
دیاستول
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: diastole] (پزشکی) diyāstol مرحلۀ انبساط عضلۀ قلب در یک چرخۀ ضربان.
-
نبض نگار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [عربی. فارسی] ‹نبضسنج› (پزشکی) nabznegār آلتی که روی شریان زند اعلا وصل میشود و ضربانهای آن را ثبت میکند؛ اسفیگموگراف.
-
بصل النخاع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (زیستشناسی) basalonnoxā' قسمت مخروطیشکل و بالایی نخاع که در کنترل برخی اعمال غیر ارادی مانندِ ضربان قلب نقش دارد؛ پیاز مغز.
-
تپش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) tapeš ۱. بیآرامی؛ اضطراب؛ بیقراری.۲. [مجاز] تحرک؛ لرزش.۳. ضربان قلب.
-
آدرنالین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: adrénaline] (زیستشناسی) 'ādrenālin هورمونی که از قسمت مرکزی غدۀ فوق کلیه (آدرنال) به درون خون ترشح میشود و باعث افزایش فشار خون، قند خون و ضربان قلب میگردد؛ اپینفرین.
-
نبض
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، اسم مصدر) [عربی] (زیستشناسی) nabz ۱. جنبش رگ در انسان و حیوان.۲. حرکت قلب؛ ضربان قلب.۳. اثر خارجی کار سرخرگها که فقط در جایی از بدن احساس میشود که سرخرگ در زیر پوست و روی استخوان قرارگرفته باشد، مانند مچ دست و گیجگاه.