کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ضرء پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای همآوا
-
ذرع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] zar' ۱. (ریاضی) واحد اندازهگیری طول، برابر با ۱۰۴ سانتیمتر؛ گز.۲. (اسم مصدر) [قدیمی] اندازه گرفتن پارچه یا چیز دیگر با ذراع؛ گز کردن.۳. [قدیمی] طاقت و توانایی.۴. [قدیمی] سیرت و خو.
-
زرع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] zar' ۱. کاشتن؛ زراعت کردن.۲. (اسم) آنچه کاشته شده؛ مزروع؛ کشته.
-
ضرا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: ضراء] [قدیمی] zarrā ۱. زیان؛ خسارت.۲. گزند.۳. [مقابلِ سرّاء] قحط؛ سختی؛ تنگدستی.
-
ضرع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (زیستشناسی) [قدیمی] zar' پستان حیوانات، بهویژه پستان گاو یا گوسفند.
-
ضرع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] zar' ۱. رام شدن. ٢. فروتنی کردن؛ فروتنی.