کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ضد صدا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
برشدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [قدیمی] baršodan ۱. بالا رفتن؛ بلند شدن.۲. ایجاد شدن صدا؛ به گوش رسیدن صدا.
-
تنحنح
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tanahnoh صدا از سینه درآوردن؛ صاف کردن سینه و گلو که صدا روشن و صاف بیرون بیاید؛ پاک کردن گلو با بازدم کوتاه و شدید.
-
هو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عامیانه، مجاز] ho[w] صدا؛ آواز؛ فریاد؛ بانگ.〈 هو کردن: (مصدر متعدی) [عامیانه]۱. سر و صدا راه انداختن.۲. کسی را با جاروجنجال بدنام و بیآبرو کردن.
-
اودیومتر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: audiomètre] (پزشکی) 'odiyometr وسیلۀ اندازهگیری شدتِ صدا؛ شنواییسنج.
-
صدا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: صدیٰ] ‹صدی› se(a)dā ۱. آواز؛ بانگ: ◻︎ تو را که این همه بلبل نوای عشق زند / چه التفات بُوَد بر صدای منکر زاغ (سعدی: لغتنامه: صدا).۲. آوازی که در کوه یا جای دیگر میپیچد و دوباره به گوش میرسد؛ آوازی که از انعکاس صوت بهوجود میآید: ◻︎ ای...
-
خش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) xaš ۱. شیار کوچک بر روی چیزی؛ خراش.۲. ناصافی در طنین صدا.
-
ترنگانیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [قدیمی] tarangānidan به صدا درآوردن زهِ کمان و مانند آن.
-
تن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: ton] (موسیقی) ton درجۀ بلندی و کوتاهی صدا و آواز؛ طرز؛ گفتار؛ لحن.
-
جهارت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: جهارة] [قدیمی] jahārat بلند شدن و اوج گرفتن آواز و صدا.
-
فروخواندن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [قدیمی] foruxāndan ۱. فراخواندن؛ صدا کردن.۲. نوشتهای را خواندن.
-
صوت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: صَوت، جمع: اصوات] so[w]t ۱. صدا.۲. (موسیقی) نغمه؛ آهنگ.
-
دندان کروچه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) ‹دندانغرچه› dandānkoruče ۱. فشرده شدن و ساییده شدن دندانها به یکدیگر و صدا کردن آنها از شدت خشم و غضب یا درد و عذاب.۲. (پزشکی) تشنج در عضلات فک بهسبب درد و مرضی در موقع خواب که باعث بههم سوده شدن دندانها و صدا کردن آنها میشود.
-
زنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) zang ۱. پیالۀ فلزی آویزدار که به گردن چهارپایان بسته میشود تا هنگام راه رفتن آنها صدا کند.۲. وسیلهای فلزی که به نیروی برق یا بهوسیلۀ فنری که در آن است با گذاشتن انگشت در روی تکمۀ آن صدا میکند: زنگ در خانه، زنگ رومیزی.
-
جغجغه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) jeqjeqe ۱. نوعی اسباببازی کودکان شبیه قوطی کوچک دستهدار که موقع تکان دادن صدا میکند.۲. (زیستشناسی) میوۀ گیاهی خاردار که پس از خشک شدن هرگاه آن را تکان بدهند دانههایش در میان آن صدا میکند.
-
خروسک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (پزشکی) xorusak بیماری التهاب گلو که بیشتر در کودکان شیوع دارد و باعث سرفه و تغییر صدا میشود؛ لارنژیت.