کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صورت ساز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
صورت خانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) suratxāne [عربی. فارسی]۱. [منسوخ] اتاقی که بازیگران و نوازندگان تئاتر برای تغییر لباس یا گریم به آنجا میرفتند.۲. [قدیمی، مجاز] بتخانه؛ بتکده.
-
صورت سازی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عربی. فارسی] suratsāzi ۱. [مجاز] ظاهرسازی؛ تزویر؛ حیلهگری.۲. [قدیمی] نقاشی؛ صورتگری.۳. [قدیمی] ساختن تصویر کسی یا چیزی.
-
صورت مجلس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] suratmajles = صورتجلسه
-
صورت ناپذیر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] suratnāpazir انجامنشدنی؛ غیرممکن؛ ناشدنی.
-
صورت نگار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [عربی. فارسی] [قدیمی] suratnegār = نقاش
-
جستوجو در متن
-
رودجامه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (موسیقی) [قدیمی] rudjāme ساز؛ ساز زهی؛ تار؛ بربط.
-
ساز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) sāz ۱. (موسیقی) هریک از آلات موسیقی که برای نواختن نغمههای موسیقی به کار میرود.۲. (موسیقی) آهنگ.۳. (بن مضارعِ سازیدن و ساختن) = ساختن۴. [قدیمی] آلت؛ وسیله؛ ابزار؛ اسبابوادوات.۵. [قدیمی] اسلحه، خواربار، و سایر لوازم مورد استفاده در جنگ؛ آلت ...
-
رود
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (موسیقی) [قدیمی] rud ۱. سرود؛ نغمه.۲. آرشه.۳. تار و رشتهای که بر روی ساز کشیده میشود.۴. ساز.〈 رود زدن: [قدیمی] ساز زدن.
-
اغنیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] 'aqniye ۱. سرود.۲. آواز.۳. (موسیقی) هر نوع ساز غیربادی، بهویژه ساز زهی.
-
بزن بکوب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) ‹بزنوبکوب› bezanbekub ساز زدن و پا کوفتن در مجلس رقص و شادی؛ ساز و آواز و رقص.
-
کاشی ساز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) kašisaz = کاشیپز
-
تازه ساز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) tāzesāz نوساز؛ نوساختهشده.
-
ترنگاترنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم صوت) [قدیمی] tarangātarang ۱. صدای انداختن تیرهای پیاپی از کمان.۲. آواز تارهای ساز: ◻︎ ترنگاترنگی که زد ساز او / به از زند زرتشت و آواز او (نظامی۵: ۸۹۴).
-
خاتم ساز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی. فارسی] xātamsāz = خاتمکار
-
جادویی ساز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) jāduy(')isāz =جادوگر