کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صورت حال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
صورت ساز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی، اسم) [عربی. فارسی] [قدیمی] suratsāz ۱. سازندۀ صورت؛ صورتگر.۲. مصور؛ نقاش.
-
صورت سازی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عربی. فارسی] suratsāzi ۱. [مجاز] ظاهرسازی؛ تزویر؛ حیلهگری.۲. [قدیمی] نقاشی؛ صورتگری.۳. [قدیمی] ساختن تصویر کسی یا چیزی.
-
صورت مجلس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] suratmajles = صورتجلسه
-
صورت ناپذیر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] suratnāpazir انجامنشدنی؛ غیرممکن؛ ناشدنی.
-
صورت نگار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [عربی. فارسی] [قدیمی] suratnegār = نقاش
-
جستوجو در متن
-
احوال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] 'ahvāl ۱. [جمعِ حال] = حال hāl۲. کیفیت حال و وضع کسی یا جایی.۳. اوضاع معیشت؛ کاروبار.۴. وقایع؛ پیشامدها.۵. شرح حال؛ سرگذشت زندگی.۶. [جمعِ حَول] سالها.
-
حال گردان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی. فارسی] [قدیمی] hālgardān گردانندۀ حال؛ تغییردهندۀ حال و وضع.
-
بیوسان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] ba(i)yusān ۱. در حال امیدواری.۲. در حال طمع.۳. در حال چاپلوسی.
-
جان کنان
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [قدیمی] jānkanān ۱. در حال جان کندن؛ در حال احتضار.۲. [مجاز] کسی که در حال تحمل کردن سختی است.
-
حال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی: حالّ] [قدیمی] hāl[l] حلولکننده؛ جایگیرنده؛ فرودآینده.
-
سرایان
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [قدیمی] so(a)rāyān در حال سرودن؛ در حال آوازخوانی.
-
بی حال
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] bihāl ۱. بیرمق؛ سست؛ ناتوان.۲. آنکه حال خوشی ندارد.
-
طوبی لک
فرهنگ فارسی عمید
(شبه جمله) [عربی] [قدیمی] tubālak[a] خوش به حال تو؛ خوشا به حال تو.
-
احوال پرسی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عربی. فارسی] 'ahvālporsi ۱. پرسیدن حال کسی.۲. پرسش دوستانه از چگونگی وضع و حال و کاروبار کسی.
-
چخان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی] čaxān ۱. کوشنده.۲. ستیزهکننده.۳. (قید) در حال کوشیدن.۴. (قید) در حال ستیزه کردن.