کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صمیمی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
صمیمی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به صمیم) [عربی. فارسی] samimi ۱. ویژگی رابطهای که کاملاً دوستانه باشد.۲. یکدل؛ همدل.
-
جستوجو در متن
-
انتیم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فرانسوی: intime] 'antim خودمانی؛ صمیمی.
-
یبس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] yobs ۱. خشک شدن؛ خشکی.۲. [مجاز] دارای خلقوخوی جدّی و غیر صمیمی.
-
رایگان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) rāy[e]gān ۱. چیزی که بدون پرداخت پول یا بدون رنج و زحمت بهدست آید؛ مفت؛ مجانی.۲. [عامیانه، مجاز] صمیمی.۳. (قید) بدون دریافت حقالزحمه.۴. ‹راهگان› [قدیمی] چیزی که در راه پیدا کنند.۵. [قدیمی، مجاز] پَست؛ بیارزش.
-
دادر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] dādar ۱. برادر: ◻︎ از پدر چون خواستندش دادران / تا بَرَندش سوی صحرا یک زمان (مولوی: ۹۵۲).۲. (صفت) دوست صمیمی که مانند برادر باشد: ◻︎ تلخ خواهی کرد بر ما عمر ما / کی بر این میدارد ای دادر تو را؟ (مولوی: ۱۰۰۴).