کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
صم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: صمّ] [قدیمی] som[m] ۱. [جمعِ صَمّاء] = صما۲. [جمعِ اَصَمّ] = اصم
-
واژههای مشابه
-
صم بکم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت، قید) sommonbokm [عربی: صمٌ بکمٌ]۱. کر و لال: ◻︎ زبانبریده به کنجینشسته صمٌ بکم / به از کسی که زبانش نباشد اندر حکم (سعدی: ۵۳).۲. [مجاز] خاموش؛ ساکت.۳. (قید) با حالت خاموشی و سکوت؛ خاموش.
-
واژههای همآوا
-
ثم
فرهنگ فارسی عمید
(حرف) [عربی] [قدیمی] somma سپس؛ پس؛ پس از آن.
-
سم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: سمّ] sam[m] ۱. [جمع: سُمُوم] هر نوع مادۀ شیمیایی که موجب آسیب یا هلاک جاندار شود؛ زهر.۲. [عامیانه، مجاز] هر چیز زیانبار: سیگار برای تو سم است.۳. [جمع: سِمام و سُموم] [قدیمی] سوراخ، مانند سوراخ سوزن.〈 سمّ زعاف: [قدیمی] زهر کشنده که ا...
-
سم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: sumb] ‹سنب› som ۱. (زیستشناسی) ناخن ضخیم و مقاوم گروهی از پستانداران گیاهخوار، مانند گاو، گوسفند، اسب، استر، الاغ، و امثال آن.۲. [عامیانه] پای انسان.۳. ‹سُمج› [قدیمی] سوراخ؛ گودال.۴. [قدیمی] جایی که در کوه یا زیرِ زمین برای جا دادن گوس...
-
جستوجو در متن
-
اصم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: اصمّ] 'asam[m] ۱. (ریاضی) = جذر 〈 جذر اصم۲. (اسم) (ادبی) در عروض، از بحور شعر بر وزن فاعلاتن مفاعیلن فاعلاتن.۳. [جمع: صُمّ] [قدیمی] ویژگی کسی که گوشش نمیشنود؛ کر؛ ناشنوا.۴. [قدیمی] سخت؛ محکم.