کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صف نعال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
صف بسته
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] safbaste صفکشیده؛ ردهبسته.
-
صف شکن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) safšekan [عربی. فارسی]۱. = صفدر۲. [مجاز] دلیر؛ دلاور.
-
صف کشیده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] safkešide صفبسته؛ بهصفایستاده؛ ردهبسته.
-
جستوجو در متن
-
نعال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ نعل] [قدیمی] ne'āl ۱. = نعل۲. درگاه؛ پایین مجلس: صف نعال.
-
آخردست
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [عربی. فارسی] 'āxa(e)rdast ۱. دست آخر؛ پایان کار.۲. (اسم) پایین اتاق؛ صف نعال.۳. نوبت آخر.۴. سرانجام.
-
صدرنشین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی. فارسی] sadrnešin ۱. کسی که در صدر مجلس مینشیند؛ دارای مقام و رتبه؛ مقدّم: ◻︎ بُوَد که صدرنشینان بارگاه قبول / نظر کنند به بیچارگان صفّ نعال (سعدی۲: ۶۵۷).۲. [قدیمی، مجاز] مکانی در اتاق و مانند آن که به نشستن بزرگان اختصاص مییابد.۳....
-
پای ماچان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹پیماچان، پایماچو› [قدیمی] pāymāčān ۱. کفشکَن؛ درگاه خانه؛ پایین مجلس؛ صف نعال.۲. (تصوف) درگاه خانه یا پایین مجلس که هرگاه کسی گناه یا تقصیری کند او را در آنجا به یک پا وامیدارند و او در آن حالت باید گوش چپ خود را به دست راست و گوش راست را ...