کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صفوی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
صفوی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به شیخ صفیالدین اردبیلی، اسم) [عربی: صفویّ] [قدیمی] safavi کسی که نسبش به شیخ صفی میرسد.
-
جستوجو در متن
-
قاپوچی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [ترکی] ‹قاپچی› [منسوخ] qāpuči در دوره صفوی و پس از آن، دربان.
-
قوللر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] ‹قللر› [قدیمی] qullar در دورۀ صفوی، عنوان عمومی هر یک از غلامان سلطنتی.
-
قوللرآقاسی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] [قدیمی] qullar[']āqāsi در دورۀ صفوی، رئیس و سرپرست غلامان سلطنتی.
-
لشکرنویس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) laškarnevis در دورۀ صفوی تا قاجار، آنکه آمار و شمارۀ لشکریان و حساب جیره و مواجب آنها را نگه دارد.
-
جباخانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی؟. فارسی] jabbāxāne در دورۀ صفوی تا قاجار، محل نگهداری و ساخت اسلحۀ جنگی؛ جبهخانه.
-
جبادارباشی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی؟. فارسی. ترکی] jabbādārbāši در دورۀ صفوی تا قاجار، صاحبمنصب جباخانه؛ رئیس جباخانه.
-
بیگلربیگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] [قدیمی] bey(i)glarbeyg ۱. در اوایل دورۀ صفوی، عنوان حکام ولایات که غالباً از مرکز تعیین میشدند.۲. در دورۀ قاجاریه، رئیس شهربانی یا حاکم نظامی.
-
تمغا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] ‹دامغا، طمغا› [قدیمی] tamqā ۱. مُهر و اثر مُهری که پادشاهان مغول به فرمانها میزدند.۲. داغ یا مُهری که بر ران چهارپایان، بهویژه اسب، میزدند؛ نشان؛ علامت.۳. در دورۀ ایلخانان مغول و صفوی، مالیات راهداری و عوارضی که در راهها و دروازهها...
-
قزلباش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی: (سرخسر)] [منسوخ] qezelbāš هریک از سپاهیان شیعهمذهب شاهاسماعیل اول که از حامیان سلطنت صفوی بودند. Δ آنها را به مناسبت کلاه سرخرنگی که بر سر میگذاشتند قزلباش مینامیدند و بهتدریج تمام ارتش صفویه به این اسم نامیده شد.
-
عباسی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به عباسبن عبدالمطلب، عموی پیامبر اسلام و جد خلفای عباسی) [عربی. فارسی] 'abbāsi ۱. از نوادگان عباس: خلفای عباسی.۲. (اسم، صفت نسبی، منسوب به شاه عباس) در دورۀ صفوی، واحد پول ایران، برابر با یکپنجاهم تومان.۳. (اسم، صفت نسبی) [منس...
-
ترک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹ترگ› [قدیمی] tark ۱. کلاه آهنی که در جنگ بر سر گذارند؛ کلاهخود؛ مغفر.۲. درز کلاه یا تکههای پارچه که به کلاه دوخته شود.۳. نوعی کلاه درویشی که دوازده ترک دارد و هر ترک نشانۀ ترک یک فعل ناشایسته و طلب یک عمل نیک است؛ تاج. Δ گویند شاهاسما...