کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صفرا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
صفرا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: صفراء] safrā ۱. (زیستشناسی) مایعی زردرنگ در بدن انسان که از کبد ترشح میشود و در هضم چربیها نقش دارد؛ زرداب.۲. (طب قدیم) از اخلاط چهارگانۀ بدن.۳. [قدیمی، مجاز] هوس.۴. [قدیمی، مجاز] خشم؛ غضب.〈 صفرا کردن: (مصدر لازم) [قدیمی، مجاز] ت...
-
واژههای همآوا
-
سفرا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: سفراء، جمعِ سَفیر] sofarā = سفیر
-
جستوجو در متن
-
صفرازده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] [قدیمی] safrāzade کسی که صفرا بر مزاجش غالب شده؛ زردشده از غلبۀ صفرا.
-
صفرابر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] (پزشکی) safrābor آنچه صفرا را کم میکند؛ بُرندۀ صفرا: ◻︎ زر چو نهی روغن صفرا گر است / چون بخوری میوۀ صفرابر است (نظامی۱: ۷۳).
-
لو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] lo[w] صفرا؛ زرداب.
-
مراره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: مرارَة، جمع: مرائر و مرارات] [قدیمی] marāre کیسۀ صفرا.
-
کیسه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از عربی: کیس] [قدیمی] kise پارچهای که اطراف آن را دوخته و چیزی در آن بریزند؛ جیب.〈 کیسهٴ صفرا: (زیستشناسی) کیسۀ گلابی شکل که در زیر کبد قرار دارد و صفرا در آن ذخیره میشود.
-
صفراوی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به صفراء) [عربی: صفراویّ] ‹صفرایی› safrāvi ۱. مربوط به صفرا.۲. ناشی از صفرا.۳. [قدیمی، مجاز] به رنگ زرد.۴. [قدیمی، مجاز] تندمزاج؛ تندخو.
-
شیربخ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹شیربخشیر› (طب قدیم) širbax دارویی که در هندوستان از ریشۀ گیاهی گرفته میشده و در برای دفع صفرا به کار میرفته.
-
تلخه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) talxe ۱. (زیستشناسی) = تلخک۲. (زیستشناسی) = صفرا۳. [عامیانه] = تریاک
-
زرداب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) zardāb ۱. (زیستشناسی) = صفرا۲. مایع زردرنگی که از زخم بیرون میآید؛ زردآب؛ آب زرد.
-
قولنج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از یونانی] ‹کولنج› (پزشکی) qo(u)la(e)nj درد حادی که در حفرۀ شکم در ناحیۀ قولون، آپاندیس، مجاری صفرا، یا کلیه پیدا میشود.
-
جریان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: جرَیان] jar[a]yān ۱. روان شدن آب یا هرچیز مانند آن.۲. (اسم) [مجاز] رویداد؛ حادثه؛ ماجرا.۳. (اسم) [مجاز] فرایند.۴. (اسم) [مجاز] موضوع.۵. (اقتصاد) گردش و دستبهدست شدن پول.〈 جریان صفرا: عبور صفرا از یاختههای کبدی به کیسۀ صفرا و...