کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صفحة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
صفحه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: صَفحَة، جمع: صَفَحات] safhe ۱. روی چیزی؛ رویه؛ سطح.۲. یک روی از هر برگ کتاب.〈 صفحهٴ فلوئورسان: صفحۀ شیشهای که با مادهای پوشانده شده که وقتی اشعۀ ایکس روی آن میتابد میدرخشد؛ پردۀ فلوئورسان.
-
جستوجو در متن
-
متصفح
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی، مجاز] motasaffeh ملاحظهکنندۀ صفحهبهصفحه.
-
صفحات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ صَفحَة] safahāt = صفحه
-
تصفح
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tasaffoh ۱. چیزی را بهدقت ملاحظه کردن.۲. رسیدگی و جستجو کردن.۳. کتابی را صفحهبهصفحه و بادقت مطالعه کردن.
-
پاورقی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت نسبی) [فارسی. عربی. فارسی] pāvaraqi ۱. شرح و تفسیری که در پایین صفحۀ کتاب نوشته شود.۲. داستانی که در پایین صفحۀ روزنامه چاپ شود.
-
رامگا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [روسی] rāmgā صفحۀ فلزی لبهدار مستطیلشکل که در چاپخانه حروف چیدهشدۀ کتاب یا روزنامه را در آن صفحهبندی میکنند؛ رانگا.
-
افست
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [انگلیسی: offset] 'ofset نوعی چاپ بهوسیلۀ ماشین مخصوص که در آن ابتدا با فیلم از صفحۀ کتاب یا نقشه عکس میگیرند، بعد آن را روی یک صفحۀ فلزی منعکس میسازند و آن صفحه را با مواد شیمیایی بهصورتی درمیآورند که فقط نوشتهها و تصاویر، مرکب چاپ ر...
-
اسلاید
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [انگلیسی: slide] (عکاسی) 'eslāyd عکسی که بر روی صفحۀ شفاف گرفته میشود و در دستگاه پروژکتور بر روی پرده منعکس میگردد.
-
شطرنجی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به شطرنج) [معرب. فارسی] šatranji ویژگی پارچه یا چیزی دیگر که دارای نقشهای چهارگوشه، مانند صفحۀ شطرنج باشد.
-
تام تام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: tam-tam] (موسیقی) tāmtām نوعی ساز؛ صفحۀ فلزی گرد که آن را آویزان میکنند و با چکش مینوازند.
-
سرلوحه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فارسی. عربی] ‹سرلوح› [قدیمی] sarlo[w]he ۱. نام یا عنوانی که بالای نامه یا صفحۀ کتاب بنویسند.۲. تذهیب و نقشونگار که در قدیم در بالای نخستین صفحۀ کتاب خطی رسم میکردند و گاه نام کتاب را هم در آن مینوشتند.
-
گرامافون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: gramophone] [منسوخ] gerāmāfon دستگاهی برای ظاهر ساختن امواج صوتی که قبلاً بر روی صفحههای مخصوص ضبط شده است.
-
عقربه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] 'aqrabe هریک از میلههای روی صفحۀ ساعت که ثانیه، دقیقه، و ساعت را نشان میدهد؛ عقربک.
-
معدل النهار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (نجوم) mo'addelonnahār دایرۀ فرضی که از امتداد صفحۀ استوای زمین با کرۀ سماوی حاصل شود.