کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صفة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
صفه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: صفَّة] soffe ۱. سکو.۲. غرفهمانندی در داخل اتاق یا مسجد که جای نشستن چند تن باشد.٣. شاهنشین.٤. [قدیمی] ایوان.۵. [قدیمی] خانۀ تابستانی سقفدار.۶. [قدیمی] جای سایهدار.
-
واژههای همآوا
-
سفت
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) seft ۱. ستبر؛ محکم.۲. سخت.۳. غلیظ.
-
سفت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: suft] [قدیمی] soft ۱. (زیستشناسی) شانۀ انسان یا حیوان؛ دوش؛ کتف: ◻︎ سفته بر «سفت» شیر و گور نشست / سفت و از هردو «سفت» بیرون جست (نظامی۴: ۵۷۲).۲. سوراخ؛ رخنه؛ سوراخ کوچک، مانند سوراخ سوزن.
-
سفط
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [جمع: اَسفاط] [قدیمی] safat ۱. جامهدان که از برگ یا شاخۀ درخت بافته باشند.۲. سبد؛ زنبیل.۳. صندوقچه؛ جعبه.
-
صفت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: صفة، جمع: صفات] sefat ۱. (ادبی) در دستور زبان، کلمهای که بیانگر حالت، چگونگی، مقدار، یا تعداد اسم است.۲. شاخصه؛ ویژگی؛ ممیزه.٣. (صفت) مانند؛ مثل (در ترکیب با کلمۀ دیگر): گداصفت، سگصفت.٤. (اسم مصدر) وصف خداوند با نامهای مخصوص.٥. [عامی...
-
جستوجو در متن
-
بساره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] basāre ایوان؛ صفه.
-
بوزکند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹بوزگند، پوزگند، بورگند› [قدیمی] buzkand ایوان؛ صفه.
-
سقیفه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: سقیفَة، جمع: سَقائِف] [قدیمی] saqife ۱. سایبان.۲. صفۀ پوشیده.
-
خیری
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] xiri ۱. صفه؛ ایوان.۲. طاق؛ رواق.
-
ایوان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [جمع: ایوانات و اَواوین] 'eyvān ۱. صفه؛ پیشگاه اتاق.۲. قسمتی از ساختمان که جلو آن باز و بیدروپنجره باشد.۳. [قدیمی] کاخ پادشاه.
-
مورش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] mureš ۱. مهرههای ریز که زنان به رشته بکشند و دستبند یا گردنبند کنند.۲. صفه؛ سکو.
-
ظله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: ظُلَّة] [قدیمی] zolle ۱. سایهبان.۲. آنچه سایه میاندازد، مانند درخت.۳. جایی صفهمانند که از سرما یا گرما به آن پناه میبردند.
-
بجکم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹بچکم، پچکم، بشکم، بیکم› [قدیمی] bajkam ۱. ایوان؛ صفه.۲. بارگاه.۳. خانۀ تابستانی که از همهطرف دروپنجره داشته باشد: ◻︎ از تو خالی نگارخانهٴ جم / فرش دیبا فگنده بر بجکم (رودکی: ۵۴۶).