کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صفا دادن سر و صورت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
بی صفا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] bisafā ۱. بیطراوت.۲. کدر.۳. بیاخلاص: ◻︎ تشنه بر خاک گرم مردن به / کآب سقایِ بیصفا خوردن (سعدی۲: ۷۰۷).
-
جستوجو در متن
-
جان به سر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) jānbesar کسی که در حال جان دادن باشد و در آن حالت بهواسطۀ امری یا حادثهای به هیجان آید و مضطرب و بیقرار شود: ◻︎ همین نه لاله ز شوق تو داغ بر جگر است / که شمع نیز ز سوز غم تو جانبهسر است (محمدسعید اشرف: لغتنامه: جانبهسر بودن).〈 جان...
-
سر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: sar] sar ۱. (زیستشناسی) عضو بدن انسان و حیوان از گردن به بالا که مغز و چشم و گوش و بینی در آن قرار دارد.۲. [مجاز] آغاز و اول چیزی: سر زمستان، سر سال.۳. [مجاز] بالای چیزی: سر درخت، سر دیوار، سر کوه.۴. [مجاز] نوک چیزی: سرِ انگشت، سر سوزن...
-
پس
فرهنگ فارسی عمید
(حرف اضافه، قید) [پهلوی: pas، مقابلِ پیش] pas ۱. بنابراین: او بیمار شد، پس به مدرسه نرفت.۲. آنگاه؛ آنگه؛ بَعد از آن: بچهها بلند شدند، پس استاد آمد.۳. (اسم) عقب؛ پشت سر: ◻︎ تنِ من جمله پسِ دل رود و دل پس تو / تن هوای دل و دل جمله هوای تو کند (منوچهر...
-
پیرایشگاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) pirāyešgāh جای ستردن موی سر و صورت؛ دکان سلمانی؛ آرایشگاه.
-
تشکیل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] taškil ۱. چیزی را شکل و صورت دادن.۲. درست کردن؛ ساختن.۳. سازمان دادن.
-
آرایشگاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) 'ārāyešgāh جای آرایش کردن خانمها یا اصلاح سر و صورت آقایان.
-
شکلک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی. فارسی، مصغرِ شکل] še(a)klak تغییر دادن شکل و حالت اعضای صورت برای مسخره کردن یا خنداندن.〈 شکلک درآوردن: (مصدر لازم) ادا درآوردن با اعضای صورت.
-
سراندن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [عامیانه] sorāndan چیزی را روی زمین لغزاندن و به جلو حرکت دادن؛ سر دادن.
-
سلمانی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی. فارسی] salmāni ۱. کسی که موی سر و ریش مردم را میتراشد؛ آرایشگر مرد.۲. [عامیانه، مجاز] مکان اصلاح موی صورت و سر؛ آرایشگاه.
-
ریش تراش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) rištarāš ۱. کسی که موی سر و صورت افراد را اصلاح میکند؛ تراشندۀ ریش.۲. وسیلۀ کوچک برقی برای تراشیدن موی صورت.
-
صورت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: صورة، جمع: صُوَر] surat ۱. صفت؛ نوع؛ وجه؛ شکل.۲. روی؛ رخسار.۳. [قدیمی] پیکر.۴. [قدیمی] نقش.〈 صورت برداشتن: (مصدر لازم، مصدر متعدی) [مجاز]۱. لیست کردن؛ سیاهه کردن؛ سیاهه نوشتن.۲. [قدیمی] نقاشی کردن.〈 صورت دادن: (مصدر متعدی) [م...
-
استره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹ستره› [قدیمی] 'ostore تیغی که با آن موهای سر و صورت را میتراشند؛ تیغ سرتراشی.
-
موستره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] musotore تیغ سرتراشی؛ تیغی که با آن موهای سر و صورت را بتراشند؛ استره.