کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صغير پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
صغیر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] saqir ۱. خُرد؛ کوچک.۲. خردسال.۳. (اسم، صفت) (فقه) پسری که هنوز به حد بلوغ نرسیده.۴. (اسم) (ادبی) در عروض، بحری بر وزن مستفعلن فاعلات مستفعلن.
-
جستوجو در متن
-
صغار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ صَغیر] [قدیمی] seqār = صغیر
-
صغایر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: صغائر، جمعِ صَغیرَة] [قدیمی] saqāy(')er = صغیر
-
صغیره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی: صَغیرَة] saqire ۱. [مقابلِ کبیره] گناه کوچک.۲. (صفت) = صغیر
-
حقیر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] haqir ۱. کوچک؛ صغیر.۲. ضعیف.۳. ذلیل؛ خوار؛ زبون.
-
چلبی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] [قدیمی] čalabi عنوانی احترامآمیز برای علما، ادبا، و شاهزادگان ترک آسیای صغیر.
-
آقطی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از یونانی] ‹اقطی› (زیستشناسی) 'āqti گیاهی خودرو، با برگهایی شبیه برگ بادام، و گلهای ریز سفید و معطر که برای زینت در باغچه کاشته میشود و از چوب آن در ساختن اشیای زینتی استفاده میشود؛ آقطی صغیر؛ خمان صغیر؛ شون.
-
غبطه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: غبطَة] qebte ۱. آرزو بردن به نیکویی حال کسی؛ آرزوی نعمت و سعادت دیگران را داشتن بدون آرزو کردن زوال نعمت و سعادت آنان.۲. (حقوق، فقه) حفظ مال صغیر توسط قیّم.
-
پلم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹پلیم› (زیستشناسی) palam گیاهی که بیشتر در نواحی شمالی ایران میروید. بلندیش تا یک متر میرسد. برگهایش بزرگ و مرکب از ۷ تا ۱۱ برگچه. گلهایش سفید یا گلیرنگ. میوهاش سیاهرنگ. میوه و پوست و ریشۀ آن خاصیت مسهل دارد. از میوۀ آن مادۀ ملونی به رن...
-
عجایب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: عجائب، جمعِ عجیبَة] 'ajāyeb = عجیبه〈 عجایب هفتگانه: هفت بنای عظیم که قدما آنها را از عجایب دنیا میدانستند و عبارت بوده از: اهرام مصر، باغهای معلق بابل، مجسمۀ زئوس در شهر اُلمپیا (یونان)، آرامگاه موسولوس در آسیای صغیر، مجسمۀ ...
-
بحر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: بُحُور و بِحار] bahr ۱. دریا.۲. (ادبی) وزن شعر؛ مقیاس اوزان عروضی. Δ تعداد بحور شعر نوزده است: طویل، مدید، بسیط، وافر، کامل، هزج، رجز، رمل، منسرح، مضارع، مقتضب، مجتث، سریع، جدید، قریب، خفیف، مشاکل، تقارب (متقارب)، و تدارک (متد...
-
رومی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به روم، کشوری باستانی و بزرگ به مرکزیت ایتالیای کنونی که بخش بزرگی از اروپا، افریقای شمالی، و خاور نزدیک را در بر میگرفت) rumi ۱. از مردم روم.۲. تهیهشده در روم.۳. (اسم) زبان و خط لاتین.۴. (صفت نسبی، منسوب به روم شرقی، و مخصوصاً آسی...
-
عالم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: عوالم] 'ālam ۱. دنیا و آنچه در آن است؛ جهان؛ گیتی.٢. [مجاز] خَلق.٣. [قدیمی] روزگار.〈 عالم آخرت: [مقابل ِدنیا] جهان دیگر؛ آن جهان.〈 عالم امر: (فلسفه) عالم ملائکه؛ عالم ملکوت.〈 عالم امکان: (فلسفه) آنچه غیر از ذات خ...