کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صرفه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
صرفه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: صرفَة] sarfe ۱. (نجوم) ستارهای روشن از قدر اول بر ذنب اسد که منزل دوازدهم ماه است: ◻︎ بیصرفه در تنور کن آن زر صرف را / کاو شعلهها به «صرفه» و عوا برافکند (خاقانی: ۱۳۴).۲. سود؛ بهره؛ فایده.۳. [قدیمی] مهرهای که زنان با آن مردان را افسو...
-
واژههای مشابه
-
بی صرفه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] bisarfe بینفع؛ بیفایده؛ بیهوده.
-
صرفه بر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] [قدیمی] sarfebar صرفهبرنده؛ سودبرنده؛ سودبر: ◻︎ هیچ دوجو کمتر است نقد زمانه / صرفهبران را از این عیار چه خیزد (خاقانی: لغتنامه: صرفهبر).
-
صرفه جو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] ‹صرفهجوی› sarfeju صرفهجوینده؛ کسی که در خرج کردن پول یا مصرف کردن چیزی اندازه نگاه دارد؛ مقتصد.
-
صرفه جویی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عربی. فارسی] sarfejuy(')i اندازه نگه داشتن در خرج؛ دقت و توجه به اینکه چیزی زیادتر از حد لزوم صرف و خرج نشود؛ صرفهکاری.
-
واژههای همآوا
-
سرفه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹سرف، سلف› (پزشکی) sorfe صدایی که بر اثر انقباض دیافراگم و خروج هوا از حلق ایجاد میشود و بهوسیلۀ عوامل عفونی و حساسیتزا در بیماریهای دستگاه تنفسی میزان و شدت آن افزایش مییابد.〈 سرفهٴ خشک: (پزشکی) سرفهای که هنگام کاهش ترشحات مخاطی دست...
-
جستوجو در متن
-
اکونومی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: économie] 'ekonomi ۱. = اقتصاد۲. (قید) [عامیانه] باصرفهجویی.
-
مقتصد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] moqtased ۱. صرفهجو.۲. [قدیمی] میانهرو.
-
قناعت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: قَناعة] qa(e)nā'at ۱. راضی و خرسند بودن به چیزی که فرد در اختیار دارد.۲. صرفهجویی.
-
پس انداز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) pas[']andāz ۱. پسافکند؛ پسافکنده؛ اندوخته؛ ذخیره.۲. (اقتصاد) پولی که از صرفهجویی در هزینه برای روز مبادا ذخیره کنند.
-
توفیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: تَوفیر] to[w]fir ۱. صرفهجویی.۲. (اسم) تفاوت.۳. افزونی؛ زیادتی؛ افزایش.۴. زیاد کردن؛ افزودن.۵. [قدیمی] زیاد کردن مال.۶. [قدیمی] سود؛ فایده.۷. [قدیمی] حق کسی را تماموکمال دادن.۸. [قدیمی] تمام کردن.
-
ارصاد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'ersād ۱. (ادبی) در بدیع، آن است که شاعر شعری بگوید که وقتی مصراع اول یا کلمۀ اول مصراع دوم را بخواند شنونده دریابد که مضمون یا قافیۀ مصراع دوم چیست، مانندِ این بیت: ترسم که صرفهای نبرد روز بازخواست / نان حلال شیخ ز آب حرام ما ...