کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صدیق و امین و غمخوار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
غمخوار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [عربی. فارسی] ‹غمخواره› qamxār ۱. کسی که غم و اندوه بهخود راه بدهد.۲. یار مهربان و دلسوز که در غم و غصۀ شخص شریک باشد: ◻︎ پیوند عمر بسته بهمویی است هوشدار / غمخوار خویش باش غم روزگار چیست (حافظ: ۱۴۸).
-
دست پاک
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مجاز] dastpāk ۱. [عامیانه] درستکار و امین.۲. [قدیمی] تهیدست و فقیر.
-
درستکار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) dorostkār کسی که کارهایش از روی راستی و درستی باشد؛ درستکردار؛ امین.
-
جگرخوار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] jegarxār ۱. ستمگر؛ ظالم.۲. کسی که غم و اندوه بسیار بخورد.۳. آنکه غم دیگری را بخورد؛ یار غمخوار.۴. مایۀ ناراحتی.۵. دلیر.
-
رست
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) rost ۱. (زمینشناسی) = رُس۲. (صفت) [قدیمی] سخت؛ محکم؛ استوار: ◻︎ خویشتندار باش و رست و امین / کز یسار تو ناظرند و یمین (اوحدی: مجمعالفرس: رست).۳. دلیر.۴. چیره.
-
مؤتمن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] mo'taman شخص امین و طرف اطمینان؛ کسی که به او اعتماد داشته باشند.
-
چشم ودل پاک
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عامیانه، مجاز] če(a)šmodelpāk عفیف؛ پاکدامن؛ امین؛ درستکار؛ کسی که به مال و ناموس دیگران خیانت نکند.
-
راست کار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] rāstkār ۱. کسی که کاری را به راستی و درستی انجام میدهد؛ درستکار: ◻︎ خواهی که رستگار شوی راستکار باش / تا عیبجوی را نرسد بر تو مدخلی (سعدی۲: ۶۸۰).۲. امین.
-
بابک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: pāpak، مصغرِ باب] [قدیمی] bābak ۱. عنوان احترامآمیز و مهربانانۀ فرزند به پدر؛ پدرجان: ◻︎ یکبار طبع آدمیان گیر و مردمان / گر آدم است بابت و فرزند بابکی (اسدی: لغتنامه: بابک).۲. (صفت) پرورشدهنده؛ تربیتکننده.۳. (صفت) امین؛ استوار؛ درس...
-
استوار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: hōstubār, astōbar] ‹ستوار› 'ost[o]vār ۱. محکم؛ پایدار؛ پابرجا؛ سخت: ◻︎ تا نکنی جای قدم استوار / پای منه در طلب هیچ کار (نظامی۱: ۷۰).۲. راست و درست.۳. امین؛ مورد اعتماد.۴. (اسم) (نظامی) درجهداری که دارای درجهای بالاتر از گروهبانیک...
-
محرم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، جمع: محارم] mahram ۱. (فقه) خویشاوند نزدیک یا عضو خانواده که زناشویی با او حرام است.۲. (فقه) ویژگی آنکه پوشیدن سر و روی از او واجب نیست.۳. بسیارصمیمی و امین.
-
درست
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: drust] dorost ۱. صحیح.۲. سالم؛ بیعیب.۳. [قدیمی] تمام؛ کامل.۴. [قدیمی] امین و استوار.۵. (اسم) [قدیمی] سیم و زر مسکوک و تمامعیار.〈 درست شدن: (مصدر لازم)۱. [عامیانه] ساخته شدن.۲. آماده شدن.۳. [عامیانه] اصلاح شدن.〈 درست کردن: ...
-
امانت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: امانة] 'amānat ۱. امین بودن.۲. [مقابلِ خیانت] راستی و درستکاری.۳. (اسم) [جمع: امانات] مالی یا چیزی که به کسی میسپارند تا از آن نگهداری کند؛ ودیعه.۴. دادن چیزی به کسی برای اینکه از آن نگهداری کند.
-
جبرئیل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عبری] ‹جبرائیل، جبرائل، جبرئل، جبریل، جبرال، جبرین› jebre(a)'il در اسلام و دیگر ادیان سامی، یکی از فرشتگان مقرب الهی که که وحی را بر پیغمبران نازل میکرد؛ امین وحی؛ روحالامین؛ روحالقُدُس؛ ناموس اکبر.
-
رازدان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی] rāzdān داننده راز؛ واقف بر اسرار: ◻︎ چون شما رندم امین و رازدان / دام دیگرگون نهم در پیششان (مولوی: لغتنامه: رازدان)، ◻︎ خدای رازدان کس را ز مخلوق / نکردهست آگه از راز مستر (ناصرخسرو: لغتنامه: رازدان).