کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صدای ناهنجار و خشن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
کریه الصوت
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: کریهالصَّوت] [قدیمی] karihosso[w]t دارای صدای زشت و ناهنجار؛ بدآواز.
-
خشن
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] xašen ۱. [مجاز] فاقد نرمش و مهربانی؛ تندخو: نگاه خشن.۲. [مجاز] فاقد لطافت یا ظرافت؛ زمخت: صدای خشن.۳. [مقابلِ نرم] زبر؛ ناهموار: پوست خشن.
-
ناهنجار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) nāhanjār ۱. بیقاعده؛ بیراه و نامناسب.۲. [مجاز] زشت و ناپسند.۳. [مجاز] کج و ناهموار.
-
آبفت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹آبافت› [قدیمی] 'ābaft جامۀ ستبر و خشن.
-
ازگل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [ترکی] [عامیانه] 'ozgal بیتربیت، احمق، و خشن.
-
جان خانی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [؟] jānxāni نوعی جوال بزرگ و خشن.
-
نخراشیده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) ‹ناخراشیده› naxarāšide خراشیدهنشده؛ خشن و ناهموار.
-
جوال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹گوال، جوبال› ja(o)vāl ۱. کیسۀ بزرگ از نخ ضخیم یا پارچۀ خشن که برای حمل بار درست میکردند؛ بارجامه.۲. پارچۀ ضخیم و خشن.
-
چوخا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹چوخه› čuxā لباس پشمی ضخیم و خشن که چوپانان و کشاورزان میپوشند.
-
کلاپشت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹کلاپشته› [قدیمی] kolāpošt جامهای کوتاه و خشن که از پشم گوسفند بافته شود.
-
عنیف
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] 'anif ۱. درشت و سخت؛ خشن.۲. سختگیر.
-
ناتراشیده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) ‹نتراشیده› nātarāšide ۱. درشت و ناهموار؛ تراشیدهنشده.۲. [قدیمی، مجاز] سخن زشت و ناهنجار: ◻︎ به یک ناتراشیده در مجلسی / برنجد دل هوشمندان بسی (سعدی: ۸۸).۳. [قدیمی] بیادب؛ بیتربیت.
-
الوج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) 'aluj گیاهی خشن و درشت، با گلهای کبود، و تخمهای سیاه که در سنگلاخها میروید.
-
پارینه سنگی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) pārinesangi دورهای ماقبل تاریخی که انسان ابزار و ادواتی خشن و ناصاف از سنگ برای خود میساخت؛ عصر حجر قدیم؛ پالئولیتیک.
-
جولق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: جَولق، معرب، مٲخوذ از فارسی: جولخ] [قدیمی] jo[w]laq ۱. پارچۀ پشمی خشن که از آن خرجین و جوال درست میکردند.۲. جامۀ پشمی خشن که درویشان و قلندران بر تن میکردند.