کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صدای بوقلمون در اوردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
بوقلمون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از یونانی] ‹ابوقلمون› buqalamun ۱. (زیستشناسی) پرندهای از خانوادۀ ماکیان با پرهای سیاهرنگ و سروگردن بیپر که قدرت پرواز ندارد؛ پیلمرغ.۲. (زیستشناسی) آفتابپرست؛ حربا.۳. [مجاز] هر چیز رنگارنگ یا رنگبهرنگشونده: ◻︎ باد در سایه...
-
جوجه کشی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) jujekeši تولید جوجۀ مرغ، بوقلمون، کبوتر، و مانند آنها از تخم نطفهدار بهوسیلۀ ماشینهای مخصوصی که همان حرارت بدن پرنده در موقع خوابیدن روی تخمها را فراهم میسازند.
-
قرقوبی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به قرقوب، شهری بوده بین واسط، بصره، و اهواز) [قدیمی] qorqubi نوعی پارچه که در قرقوب بافته میشده: ◻︎ از جام می روشن وز زیروبم مطرب / از دیبهٴ قرقوبی وز نافهٴ تاتاری (منوچهری: ۱۱۵)، ◻︎ ز قرقوبی به صحراها فروافکنده بالشها / ز بوقلمون ب...
-
آوردن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [پهلوی: āwurtan، مقابلِ بردن] ‹آوریدن› 'āvardan ۱. چیزی یا کسی را با خود از جایی به جایی یا از نزد کسی به نزد کس دیگر رساندن.۲. پدید کردن؛ تولید کردن؛ ظاهر کردن.۳. در میان نهادن.۴. زاییدن.۵. مهیا کردن؛ آماده کردن.