کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صحاح پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
صحاح
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] sahāh تندرستی.
-
صحاح
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ صحیح] [قدیمی] sehāh = صحیح
-
جستوجو در متن
-
آزفنداک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹آفنداک، آژفنداک› 'āzfandāk = رنگینکمان: ◻︎ کمان آزفنداک شد ژاله تیر / گل غنچه پیکان، زره آبگیر (اسدی: صحاحالفرس: آزفنداک).
-
جاخسوک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹جاخشوک، جاغسوک› jāxsuk = داس: ◻︎ ای خواجه با بزرگی و اَشغال چی تو را / برگیر جاخسوک و بر او میدرو حشیش (شهید بلخی: صحاحالفرس: جاخسوک).
-
شنار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) (ورزش) [قدیمی] šenār = شنا: ◻︎ بدو گفت مردی سوی رودبار / به رود اندرون شو همی بیشنار (ابوشکور: صحاحالفرس: شنار).
-
فغیاز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹بغیاز› [قدیمی] faqyāz ۱. عطا؛ بخشش؛ انعام؛ شاگردانه: ◻︎ به هر طریق که خواهی همیشه مال دهد / به بخشش و به صله، خیر و صدقه و فغیاز (ابوالعباس: صحاحالفرس: فغیاز).
-
پادیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹پازیر› pādir ستونی که به بغل دیوار شکسته محکم کنند که دیوار خراب نشود؛ دیرک: ◻︎ نه پادیر باید تو را نه ستون / نه دیوار خشت و نه زآهن درا (رودکی: صحاحالفرس: پادیر).
-
مری
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [مٲخوذ از عربی؛ مُمالِ مراء] [قدیمی] meri نزاع؛ جدال؛ خصومت: ◻︎ یکسره میره همه باد است و دم / یکدله میره همه مکر و مریست (حکیم غمناک: صحاحالفرس: مری).
-
چمش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] čamš = چشم: ◻︎ گهی ز چمش زند تیر بر دل عشاق / گهی ز دست زند تیغ بر سر اعدا (امیرمعزی: صحاحالفرس: چمش).
-
تاول
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹تاوک› [قدیمی] tāval ۱. جوانه.۲. گوساله یا کرهالاغ: ◻︎ چنان ببینی تاول نکرده کار هگرز / به چوب رام شود یوغ را نهد گردن (اورمزدی: صحاحالفرس: تاول).
-
سفچ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹سفج، سفچه، سفجه› (زیستشناسی) safč خربزه که هنوز نرسیده و درشت نشده باشد؛ خربزۀ نارس: ◻︎ نُقل ما خوشهٴ انگور بُد و ساغرْ سفچ / بلبل و صلصل رامشگر و بر دستْ عصیر (بوالمثل: صحاحالفرس: سفچ).
-
بادپیچ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹بازپیچ، وازپیچ› [قدیمی] bādpič تاب؛ ریسمانی که از جایی آویزان میکردند و در آن مینشستند تا به جلو و عقب حرکت کنند؛ آورک؛ اورک؛ بازام: ◻︎ ز تاک خوشه فروهشته وز باد نوان / چو زنگی شده بر بادپیچ بازیگر (ابوالمثل بخارایی: صحاحالفرس: بادپیچ)
-
کرف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹کزف› [قدیمی] korf نقره و مس سوخته که با آن بر ظرفهای نقره نقش میزنند: ◻︎ زرگر فرونشاند کرف سیه به سیم / من باز برنشانم سیم سره به کرف (کسائی: صحاحالفرس: کرف).
-
یکان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) yekān ۱. (ریاضی) آخرین رقم سمت راست هر عدد طبیعی.۲. (صفت) [قدیمی] یگانه؛ بیهمتا: ◻︎ ورا نگویم از ارباب دولت است یکی / که او به جاه ز ارکان دولت است یکان (سوزنی: صحاحالفرس: یکان).