کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صبوح پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
صبوح
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] sabuh هرچیزی که صبح بخورند یا بیاشامند.
-
واژههای همآوا
-
سبوح
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] so(a)bbuh از نامهای خداوند.
-
جستوجو در متن
-
اصطباح
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'estebāh صبوحی کردن؛ صبوحی زدن؛ صبوح نوشیدن؛ در بامداد شراب خوردن.
-
مستان
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [قدیمی] mastān ۱. درحالت مستی.۲. (صفت) [مجاز] ازخودبیخودشده؛ مست: ◻︎ سوی رز باید رفتن بهصبوح / خویشتن کردن مستان و خراب (منوچهری: ۷).
-
صبحدم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] sobhdam ۱. هنگام صبح؛ سپیدهدم؛ بامداد: ◻︎ می صبوح و شکرخواب صبحدم تا چند / به عذر نیمهشبی کوش و گریهٴ سحری (حافظ: ۹۰۲).۲. (قید) در هنگام صبح.
-
شکرخواب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [سنسکریت. فارسی] [قدیمی، مجاز] šekarxāb ۱. خواب خوش و شیرین؛ شادخواب.۲. [مجاز] خواب سحرگاهی: ◻︎ مانعش غلغل گل گشت و شکرخواب صبوح / ورنه گر بشنود آه سحرم بازآید (حافظ: ۴۸۰).
-
یک رکابی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت نسبی، منسوب به یک رکاب) [فارسی. عربی. فارسی] [قدیمی] yekrekābi ۱. اسب یدک؛ جنیبت.۲. [مجاز] کسی که اصرار و پافشاری میکند.۳. (قید) [مجاز] با اصرار و پافشاری: ◻︎ یکرکابی مپای بر سر زهد / چون شود دل عنانگرای صبوح (خاقانی: ٤٨٢).۴. رفیق؛ دوس...